هزاره‌ها برای برنده شدن، میدان را تغییر دهند

هزاره‌ها برای برنده شدن، میدان را تغییر دهند

یونس نگاه

حمله بر مراکز آموزشی مردم هزاره در چند سال اخیر چنان زیاد شده است که فردا، وقتی وطن از شر بنیادگرایی و تروریسم نجات یابد و حکومت مردمی بر سر کار شود، از کتاب، قلم، کتابچه، بوت و لباس خون‌آلود قربانیان و تصاویری که از آن لحظات دردناک ثبت شده است، موزیم بزرگی می‌توان ساخت. موزیمی که رویارویی خونین خیر و شر را بسیار موثق‌تر و زنده‌تر از عاشورا به نمایش بگذارد. با آمدن طالبان کشتار متوقف نشده است و در تازه‌ترین مورد، روز سه‌شنبه، ۳۰ حمل، مرکز آموزشی «ممتاز» و لیسه پرنفوس «عبدالرحیم شهید» در غرب کابل به خون کشیده شدند.

جامعه ویران افغانستان در برابر این سلسله فجایع شاهد واکنش‌های گوناگون بوده است. اقلیتی در رسانه‌ها به صورت علنی شادمانی کرده، تعدادی آن را با توجیهات گوناگون نادیده گرفته، اکثریت مردم به عاملان نفرین فرستاده و غم‌شریکی کرده و تعداد معدودی از هم‌وطنان برای بیرون‌رفت، راه‌حل‌هایی را پیشنهاد کرده‌اند.

با آنانی که از کشتار مردم شاد می‌شوند، سخن نمی‌توان گفت. گروه دوم کسانی‌اند که از وضعیت مردم هزاره درک درست ندارند. در واقع نمی‌توانند وضعیت ویژه این قوم را درک کنند. چرا که انفجار، کودک‌کشی، ترور و انتحار تنها از هزاره‌ها قربانی نگرفته است. ما شاهد بم‌باران محافل عروسی، انفجار میدان ورزشی، کشتار جمعی در مسجد، اعدام صحرایی و انوع قساوت در برابر غیرهزاره‌ها نیز بوده‌ایم. از این رو، کسانی شاید نتوانند ویژه‌گی کشتار هزاره را درک کنند. آنان شاید متوجه نمی‌شوند که داشتن درد مشترک نباید ما را از تفکیک دردها غافل کند. همان‌طوری که دشمنان مردم، قصابان و تروریستان، ما را مکتب به مکتب، مسجد به مسجد، ولایت به ولایت و قوم به قوم، جدا جدا می‌کشند، ما نیز باید قادر شویم دردهای خود را تجزیه کرده مداوا کنیم. سخن گفتن از رنج زنان نباید به نادیده گرفتن رنج عمومی افغان‌ها تعبیر شود، پرداختن به محرومیت کودکان نباید کارشکنی در مبارزه علیه دردهای مشترک مردم دانسته شود، و همین‌طور صحبت از کشتار هدفمند هزاره‌ها نباید به معنای کوچک جلوه‌دادن دردهای اوزبیک و تاجیک یا قربانی‌های پشتون تعبیر شود. ما باید این سلسله‌کوه فاجعه‌ها را کوتل به کوتل تقسیم و شناسایی کرده عبور کنیم.

آن عده از وطندارانی که می‌دانند در صدوسی سال گذشته کشتار مردم هزاره بخش مهم و فراموش‌نشدنی تاریخ افغانستان بوده است و تاکنون کشتار هدفمند این قوم جریان دارد، چند دسته هستند. کسانی جنگ علیه هزاره را مذهبی می‌دانند و راه‌حل را نیز واکنش خشونت‌بار متقابل زیر پرچم مذهب و یا تغییر و ترک مذهب می‌دانند. تعدادی این جنگ را قومی و نژادی دانسته، راه‌حل را نیز جنگ یا آشتی قومی می‌خوانند. گروه سوم، جنگ علیه هزاره‌ها را توطئه استخباراتی و نتیجه رقابت‌های اقتصادی و سیاسی قدرت‌های منطقه و جهان دانسته، باور دارند که هزاره‌ها نمی‌توانند تا زمانی که افغانستان میدان این جنگ‌ها است، از این شر خود را نجات دهند. اینان باور دارند که دو راه بیشتر نیست. باید هزاره‌ها در یکی از طرف‌های دخیل در رقابت‌های اقتصادی و استخباراتی بایستند و با امکانات و تسلیحات آن‌ها وارد میدان گردند تا از طریق خشونت متقابل مانع گسترش کشتار شوند؛ یا آن‌که میدان را رها کرده تن به ترک وطن دهند. این‌جا نمونه‌هایی از چند واکنش را مرور کرده، در آخر پیشنهاد خودم را شریک می‌سازم.

مسوولان حکومتی پیش از طالب، این حملات را تقبیح کرده و تعدادی ضمن تمجید از تلاش مردم هزاره در پی‌گیری تعلیم، این کشتارها را نسل‌کشی خوانده‌اند. رنگین دادفر سپنتا، مشاور امنیت ملی در حکومت کرزی، بدون یادآوری مقصران و عاملان حملات، کشتار دوامدار کودکان و نوجوانان هزاره را سند آشکار نسل‌کشی دانسته است. او به آدرس عاملان که به نظر می‌رسد مخاطبش طالبان‌اند، نوشته است که «به کشتار پایان دهید!»
تعداد کثیری از نویسنده‌گان، سیاست‌مداران، هنرمندان و فعالان مدنی نوحه و تسلیت‌نامه نوشته، به تعلیم‌دوستی مردم هزاره شادباش گفته و به دشمنان این مردم نفرین فرستاده‌اند. مثلاً فرهاد دریا، آوازخوان مشهور، نوشته است که انفجارهای مرگ‌بار غرب کابل «برای بارِ هزار و یکم» ثابت می‌کند که در افغانستان نسل‌کشی هزاره‌ها جریان دارد. او هزاره‌ها را مردم هنردوست، اهل دانش و متمدن دانسته و «حاکمان ظالم و وحشی فعلی» را مسوول درجه اول دانسته است.

احمدضیا رفعت، استاد دانشگاه، اما باور دارد که طالبان مقصر اصلی نیستند، بلکه امریکا از حمله علیه هزاره‌ها همچون ابزار فشار استفاده می‌کند تا مانع پیوستن امارت طالبان به اتحاد منطقه‌ای رقیبان آن کشور شود. او باور دارد که وارد کردن فشار بر طالبان، دشمن را به ادامه انفجارها ترغیب می‌کند. هرچند آقای رفعت نمی‌گوید که برای جلوگیری از کشتار مردم چه باید کرد؛ اما از نبایدی که مطرح می‌کند، می‌توان نتیجه گرفت که او طرفدار سکوت یا همکاری با طالبان برای خنثا کردن توطئه امریکا است.

واکنش رهبران سنتی مردم هزاره نیز حکایت از سردرگمی و انفعال دارد. محمد محقق که در این روزها مشغول زیارت و تعبیر خواب است، مسوولیت تأمین امنیت مردم را به دوش طالبان گذاشته با طعن و کنایه، نه مستقیم، آن گروه را مسوول ترویج انتحار و انفجار خوانده است. از لحن اعلامیه او بر می‌آید که بسیار متوجه پل‌های احتمالی است که شاید روزی او را دوباره به قدرت وصل کند، و از این‌ رو در صحبت از عاملان و پیشنهاد راه بیرون‌رفت، صراحت ندارد. او برای مردم تسلی و برای قربانیان بهشت خواسته است. هیچ صحبتی از تقصیرهای خود و رهبران دیگر نکرده و نگفته است که در گذشته چگونه آنان مانع شکل‌گیری رهبری غیرسنتی میان هزاره‌ها شده بودند؛ رهبری‌ای که قادر به تعامل با بازی‌گران سیاست داخلی و قدرتمندان خارجی باشند و مردم خود را به عاملان عرصه سیاست بدل کنند. او نگفته است که امروز چگونه با سر زدن به مزار امامانی که الگوی ایستاده‌گی و حق‌طلبی خوانده می‌شوند، به کربلای کابل پشت کرده است. محقق همان‌گونه که در طول زنده‌گی سیاسی‌اش از دین و سیاست بهره‌های مادی و عینی برده و به تعداد «همسرهایش» افزوده است، کلکسیون موترهایش را کلان‌تر کرده و از طریق چوکی‌فروشی و معامله آرای مردم پول گرد آورده، اکنون نیز علی‌رغم ارجاع مردم به خداوند و بهشت، زمین یادش نرفته و از مجامع ذی‌صلاح جهانی خواسته است تا برای جلوگیری از نسل‌کشی هزاره‌ها بر امارت طالبان فشار بیاورند تا او به تورهای زیارتی‌اش با دل جمع بپردازد.

کریم خلیلی به طالبان کنایه نگفته، بلکه مستقیم آن گروه را مسوول دانسته و از آنان خواسته است که زمینه تداوی مجروحان را فراهم سازند و «عاملان حادثه المناک را شناسایی نموده به جزای اعمال‌شان برسانند.» خلیلی نه حزب وحدت خودش را موظف به کاری دانسته، نه از جامعه جهانی خواهان حمایت شده و نه مردم را به سنجیدن تدبیر تشویق کرده است. او نوحه کوتاهی از صفات نیک و مظلومیت مردم خوانده، به آنان تسلیت گفته و از طالبان خواسته است که به وظایف خود عمل کنند. از نظر خلیلی که چند دهه حزبش را مالک امتیازات هزاره می‌دانست، اکنون برای این مردم تنها دو تکیه‌گاه «مسوول» درَک دارد: طالبان و خدای مهربان.

عبدالغنی علی‌پور، از معترضان علیه انفعال رهبران سنتی، در بیانیه‌اش رویکرد متفاوت از خلیلی و محقق اختیار کرده است. او بعد از چند جمله عاطفی در نکوهش حملات، اول به اشرف غنی دشنام داده است که به گفته وی نظام ستم‌بار و سرکوبگر داشت. علی‌پور سیاست عذروزاری پیش دشمن را موثر نمی‌داند و می‌گوید، باید خطاهای خود را بازبینی کنیم و از خود بپرسیم که برای جلوگیری از این فجایع چه کرده می‌توانیم. او هم مثل محقق و خلیلی طالبان را موظف به تأمین امنیت مردم می‌داند؛ اما می‌افزاید که از اداره بی‌سروپای طالب انتظار زیادی نمی‌توان داشت. علی‌پور جز دعوت به تأمل و دوراندیشی، برای درازمدت راه‌حلی پیشنهاد نکرده است. در کوتاه‌مدت از مردم می‌خواهد که «به رسم اعتراض، از رفتن به مکاتب و آموزشگاه‌ها پرهیز نمایند.» چه اعتراضی! گروهی که برای بستن مکاتب بهانه می‌جویند، آیا مکتب نرفتن را اعتراض تلقی خواهد کرد یا همکاری در تحقق اهداف طالبانی؟

در واکنش‌هایی که یاد کردم، سخن از مبارزه نیست. رهبران هزاره بیش از هر زمان خود را از مردم دور احساس می‌کنند. نسل نو این مردم هنوز از سایه رهبران سنتی بیرون نشده‌اند، انسجام و سازماندهی ندارند، از وجود شخصیت‌های تثبیت‌شده و صاحب نفوذ محروم‌اند؛ و اکنون آسیب‌پذیرترین قوم در افغانستان پرخطر شده‌اند. افرادی هستند که برای بیرون‌رفت پیشنهاداتی مطرح می‌کنند. مثلاً آقای ادریس رحمانی، تحلیل‌گر افغان، در صفحه فیس‌بوکش پست مفصلی با عنوان «هزاره کیست» نوشته و در آن از سوابق هزاره‌کشی و عوامل گسترش و شدت‌گیری حملات علیه آنان در چند دهه اخیر پرداخته و در پایان خطاب به مردم هزاره نوشته است:

«اگر می‌خواهید در میدان سیاست موفق [شوید، باید بدانید که] در قرن ۲۱ موثرترین سلاح نرم پول است و کاراترین سلاح گرم تکنولوژی. اگر پول را نتوانستید به دست بیاورید، بهترین بدیلش مذهب است… اگر تکنولوژی را نتوانستید به دست بیاورید، بدیلش اسلحه است. بروید و برای به دست آوردن این دو از طالبان پیشی بگیرید.»

من نیز باور دارم که جز خود مردم هزاره، نجات‌دهنده‌ای نیست. امروز که حکومت مشروع وجود ندارد و کشور به جنگل درنده‌گان بدل شده است، این مردم باید راهی برای قوی‌شدن پیدا کنند تا زنده بمانند. آقای رحمانی دو جوره ابزار قوی‌شدن را پیشنهاد کرده است: ۱) تکنولوژی و پول. ۲) سلاح و مذهب. دست‌یابی به جوره اول زمان‌بر و آرمانی است. ترکیب دومی ممکن اما خطا است؛ زیرا کشور را به یک چرخه انتقام و درگیری ناتمام گرفتار خواهد کرد. برای شکست تروریسم باید میدان بازی را تغییر داد. میدان مذهب و سلاح اکنون در اختیار تروریستان است و آنان در این عرصه کارکشته‌تر و مجهزتر از همه‌اند. آرزو و تلاش من این است که هزاره‌ها ضمن حفظ هویت مذهبی خود، پرچم‌دار دموکراسی و سکولاریسم شوند. این کار ممکن است؛ زیرا در بیست سال گذشته مردم هزاره در این مسیر قدم‌های بزرگ برداشته و اکنون در مقیاس افغانستان بیش از همه آماده پذیرش ارزش‌های دموکراتیک و سکولار اند. مردم هزاره با علم کردن دموکراسی و سکولاریسم بر ضعف‌های اساسی که اکنون دارند (نداشتن متحد داخلی، انزوای خارجی و کمبود رهبری جوان) فایق خواهند آمد. مبارزه برای دموکراسی و سکولاریسم تاریخچه طولانی در افغانستان دارد و مردم هزاره را با درخشان‌ترین بخش تاریخ کشور (مشروطیت، دهه دموکراسی و جمهوریت) پیوند می‌دهد، و با میلیون‌ها دموکراسی‌خواه غیرهزاره متحد می‌سازد. این اتحاد از یک‌سو مسأله کشتار هدفمند و نسل‌کشی این قوم را ملی می‌سازد، و از سوی دیگر توانایی هزاره‌ها و متحدان دموکرات‌شان را در عرصه اطلاعات و تدابیر بازدارانه افزایش می‌دهد. در این مسیر، رهبران سنتی، ذهنیت‌های منفعلانه و قدرگرای آنان نیز از دوش این مردم دور خواهند شد. پاک کردن انگ‌های مذهبی و جدا کردن دین از سیاست، زمینه تعامل این مردم را با بازی‌گران منطقه و جهان نیز فراهم خواهد کرد.

برای این کار، هزاره‌ها باید تشکیلات سیاسی بسازند و در صورت نیاز علیه دشمنان آشکار خود، در هم‌دستی با نیروهای دموکرات غیرهزاره دست به سلاح ببرند. سلاحی که به هدف کلان‌تر و افغانستان‌شمول (دفاع از ارزش‌های دموکراتیک) به دوش گرفته شود، هدفمندانه استفاده خواهد شد و متحدان بسیار در داخل و خارج کشور برای هزاره‌ها خواهد آورد.

Bookmark the permalink.

© 2021 ، روشنگران همه حقوق محفوظ است.