« جهان فوق العاده است. روح آنها را می توان روی صورت شان خواند »، عکس از خولیو دونوسو ، متن گای سورمن با همکاری پاسکال بروکنر ، مجله فیگارو ، ٢٠ سپتامبر ١٩٨٦.
بی گمان، مجاهدین سال های دهه ۱۹۸۰، که درخارج از افغانستان سوء قصد انجام نمی دادند، ازجنبه های مهم بسیاری از «گروه مسلح اسلامی» الجزایر یا داعش متمایز بودند. این نیزدرست است که غالبا از افغانستان به عنوان دیگ و زهدان جانشینان مجاهدین استفاده شده است. ابومصعب الزرقاوی، که «پدر» داعش خوانده می شود، هنگامی به افغانستان رفت که ارتش سرخ از آنجا عقب نشینی می کرد و تا سال ۱۹۹۳ در آنجا ماند. اسامه بن لادن، بنیانگذار القاعده توسط سرویس های مخفی عربستان سعودی به پیشاور پاکستان فرستاده شده بود تا از مبارزه مجاهدین پشتیبانی کند. مختار بالمختار الجزایری، که گروه «القاعده در مغرب اسلامی» (AQMI) که اخیرا مسئولیت حمله علیه هتل اسپلاندید اوآگادوگو در بورکینوفاسو را به عهده گرفت نیز برای بیرون راندن افغان های متحد اتحاد شوروی درپایان سال های دهه ۱۹۸۰ به آنجا رفت و سپس برای شرکت در جنگ داخلی همراه GIA به الجزایر بازگشت (الجزایری هایی که همان مسیر را پیمودند «افغان» نامیده شدند و سپس به القاعده پیوستند). از اینها و بسیاری دیگر، تا زمانی که درخدمت نیات راهبردی غرب بودند، حسن استقبال می شد. پس از آن، اینها برعلیه غرب اقدام کردند. تصویری که مطبوعات اروپایی یا آمریکایی از انگیزه ها، بنیادگرایی مذهبی و سبعیت آنها ارایه کرد همه چیز را تغییر داد.
۱. متحدان راهبردی غرب
در ۳ فوریه ۱۹۸۰، چند هفته پس از مداخله نظامی اتحاد شوروی در افغانستان (۱)، آقای زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر رئیس جمهوری آمریکا به پاکستان رفت. او خطاب به مجاهدین پناه گرفته دراین سوی مرز وعده داد: «آن سرزمین، در آنجا متعلق به شما است. روزی به آنجا بازخواهید گشت زیرا در نبردتان پیروز می شوید. درآن زمان خانه ها و مساجدتان را بازخواهید یافت. هدف شما برحق است. خدا همراه شما است».
در آن زمان، گفتمان رسانه ای مربوط به افغانستان هدف ژئوپولیتیک آمریکا را تائید می کرد.
وظیفه مداخله
«باید فکر کرد، باید فکرکردن به این را پذیرفت که، مانند همه مقاومت های سراسر دنیا، افغان ها تنها درصورتی بخت پیروزی دارند که سلاح داشته باشند، آنها نمی توانند جز با خمپاره انداز از پس تانک ها برآیند، آنها تنها با «سام ۷» می توانند با هلیکوپترها مقابله کنند، آنها درصورتی می توانند بر ارتش اتحاد شوروی پیروز شوند که سلاح های دیگری جز آنچه موجب خشنودی ارتش سرخ است داشته باشند. خلاصه، با آن که غرب هنوز هم کمک کردن به آنها را می پذیرد (…) به نظر من ما امروز در موقعیتی هستیم که خیلی با موقعیت زمان جنگ اسپانیا متفاوت نیست (…) در اسپانیا وظیفه مداخله وجود داشت، وظیفه پا به میدان گذاشتن (…) به باور من امروز افغان ها تنها درصورتی بخت پیروزی دارند که ما بپذیریم باید درامور داخلی آنها دخالت کنیم». (برنارد هانری لوی7، اخبار شامگاهی تلویزیون TF۱، ۲۹ دسامبر ۱۹۸۱).
برنارد هانری لوی پس از سوء قصدهای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نیز با همان شدت از مداخله غرب در افغانستان حمایت کرد.
مانند دوران مقاومت در فرانسه
«برای آن که به افغان ها امکان داده شود که با افغان ها صحبت کنند، مانند دوران اشغال [آلمان نازی] در فرانسه، که فرانسوی ها با فرانسوی ها گفتگو می کردند، کمیته حقوق بشر تصمیم گرفته به مقاومت افغان کمک کند تا رادیویی در قلمرو خود بسازند: رادیوی کابل آزاد. یک سال و نیم پیش، ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ (…) یکی از اولین قدرت های جهانی، کشور ضعیف و بدون دفاع همسایه را اشغال کرده بود (…) تفنگ های قدیمی مخفی شده درزیر بسته های کاه از صندوق ها بیرون آمد. مقاومت با سلاح هایی نامناسب به پا خاست». (مارک هالتر، لوموند، ۳۰ ژوئن ۱۹۸۱).
در اینجا، مارک هالتر به بندی مشهور از آواز پارتیزان ها ، سرود مقاومت فرانسه: «تفنگ ها، مسلسل ها، نارنجک ها را از کاه بیرون بیاورید» اشاره می کند.
نبرد همه قربانیان تمامیت خواهی ( توتالیتاریسم)
«نبرد افغان ها نبرد همه قربانیان تمامیت خواهی ( توتالیتاریسم) کمونیست ها و فاشیست ها است». (ژان دانیل، نوول ابزرواتور، ۱۶ ژوئن ۱۹۸۰).
«ارتش سرخ حمله کرد، مانند برلن، مانند بوداپست»
«”الله اکبر”، “شوروی [روس ها] باید بیرون بروند”: کابلی های مسلمان و غیرکمونیست فراموش نکرده اند. جمعه ۲۲ فوریه، آنها قصد تظاهرات داشتند، پرچم سبز اسلام درجلو، علیه حضور مسلحانه اتحاد شوروی که غیر قابل تحمل انگاشته شده بود. صبح آن روز، مانند پیشتر از آن در برلن شرقی و بوداپست، ارتش سرخ تیراندازی کرد (…) بین مارکس و الله، گفتگو غیرممکن می نمود». (ژان فرانسوا لومونیه، لوپوئن، ۳ مارس ۱۹۸۰).
رهاشدن از اشغال گران شوروی، حراست از جامعه مردان آزاد
« نگاهی سرشار از غروری بی نظیر که در دیگر نقاط جهان به دشواری می توان یافت و حاکی از اراده سرسختانه افغان ها برای رها شدن از شر اشغال گران شوروی دارند، با آن که ابزارهای ایشان به نظر ناچیز می آید». (پاتریک پواور داورور10، اخبار آنتن ۲، ۸ ژوییه ۱۹۸۰).
«آنچه که در کابل زیر چکمه شوروی می میرد، جامعه ای از مردان اصیل و آزاد است». (پاتریس دو پلونکت، مجله فیگارو، ۱۳ سپتامبر ۱۹۸۰).
مانند بریگادهای بین المللی، «افغان های» فرانسه
در لوموند ۱۹ دسامبر ۱۹۸۴، دانیل ترامار از چند فرانسوی که «با مقاومت افغان کار می کنند» نام برد. درآن زمان هیچ هراسی ازاین وجود نداشت که این رزمندگان خارجی براثر تجربه جنگ «رادیکال شده» به کشور خود بازگردند.
«این دوستی فرانسوی – افغان است: دوستی که به دوست خود کمک می کند (…) فرانسوا مانند ایزابل زبان فارسی یادگرفته است. تابستان امسال، با گذر از مرز، ۶ شبانه روز، گاه در گل و لای، به طور مداوم پیاده روی کرده است».
کلود کورس هم به نوبه خود یک گزارش مجله فیگارو را در ۱۹ دسامبر ۱۹۸۷ به پزشکان، کارشناسان کشاورزی و مهندسان فرانسوی که به افغان ها کمک می کردند اختصاص داده و درآن گزارش از مقاومت فرانسه یادکرده بود.
«ریش، عمامه و چشمان گریزان: این نمونه های فرانسوی های افغانستان هستند. درمیان آنان، یک ملوان اهل برتون متخصص در بادهای پولینزی، که بنابر تمایل خود به کارشناس کشاورزی کوهستانی مردمی که با جهت باد زندگی می کنند بدل شده است! (…) این درخت زندگی (شاه بلوط) منبع ارزشمند غذایی نماد امید مردمی ملی گرا و متحد علیه اشغال گر کمونیست است، همچنان که چوپان های کرس کاستاینیسیا درسابق علیه ارتش اشغال گر بودند».