میر غلام محمّد غبار

میر غلام محمّد غبار

میر غلام محمّد غبار، نویسنده ی توانا، مورخ مشهور و اصلاح طلب مبارز، در سال ۱۲۷۶هجری شمسی (= ۱۸۹۵ میلادی ) در یک خانواده ی « سیّد » در محله ی دروازه ی لاهوری در شهر کابل دیده به جهان گشود. پدرش میر محبوب خان کابلی نام داشت که اصلاً از « فرمل» بدخشان بود .
غبار تحصیلات عالی حتی در سطح مدارس خصوصی و دینی آن روز نداشت و تنها دروس ابتدایی را نزد خانواده اش که اهل فرهنگ و سواد بود فرا گرفت. او در دوره ی جوانی، زمانی که عضو گروه « جوانان افغان » در اواخر سلطنت امیر حبیب الله خان بود به مطالعه ی تاریخ و علوم انسانی مانند ادبیات و فلسفه پرداخت و با نوشتن مقاله های سیاسی و تاریخی، سر انجام به عنوان نویسنده و مورخ برجسته در تاریخ معاصر افغانستان ظهور کرد.
کتاب « افغانستان در مسیر تاریخ » که مهمّترین اثر غبار می باشد در سال ۱۳۴۶ شمسی ( = ۱۹۶۷ میلادی ) در کابل چاپ شد و به دلیل روش نوین نگارش آن که تحلیلی و انتقادی بود بر شهرت غبار افزود، امّا به زودی از پخش کتاب مذکور جلوگیری شد و نسخه های آن جمع گردید. علّت به زندان رفتن کتاب غبار آن بود که روایت تحلیلی این کتاب از دوران سلطنت امان الله خان و حکایت ستم ها و مظالم امرای گذشته، بویژه امیر عبدالرّحمان خان باب طبع رژیم سلطنتی و خانواده ی حاکم بر افغانستان نبود.
غبار در طول زندگی اش دوبار زندانی شد، بار اول در سال ۱۳۱۱ در زمان سلطنت محمّد نادر شاه به مدت چهار سال و بار دوم در زمان سلطنت محمّد ظاهرشاه و صدارت سردار شاه محمود خان که این دوره هشت سال طول کشید. در دوران محمّد نادر شاه به اتهام دست داشتن در حمله ی محمّد عظیم خان به سفارت انگلیس دستگیر شد و پس از رهایی، از کابل تبعید گردید و از سال ۱۳۱۵ تا سال ۱۳۲۱ دوره ی تبعیدش را در قندهار و فراه سپری کرد. در دوران ظاهرشاه بعد از انتخابات دوره ی هشتم مجلس شورای ملّی که طرفداران او و محمودی در اعتراض به راه نیافتن آنها به شورا ، دست به تظاهرات زدند غبار و محمودی به اتهام رهبری تظاهرات تحریک آمیز زندانی شدند. غبار در سال ۱۳۳۵ هجری شمسی ( = ۱۹۵۶ میلادی ) از زندان آزاد شد و در شانزدهم دلو (=بهمن) سال ۱۳۵۶ در اثر مریضی معده در آلمان وفات کرد.
میر غلام محمّد غبار پس از به قدرت رسیدن امان الله خان تا سال ۱۳۳۹ مسؤولیت های رسمی زیر را در زمان های مختلف به عهده داشت:
۱- مأمور گمرک خان آباد در سال ۱۲۹۶.
۲-  رئیس کوتوالی ( یکی از شعب تشکیلات امنیت عمومی ) کابل از ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۰ .
۳-  مدیر مسؤول و مؤسس جریده ی « ستاره ی افغان » که در دو صفحه با مضامین انتقادی و اصلاحی در جبل السّراج و بعداً در چاریکاراز زمستان ۱۲۹۸ تا تابستان۱۲۹۹ چاپ و منتشرمی شد.
۴-  عضو هیأت تنظیمیه ی هرات در سال ۱۳۰۰ .
۵-  معاون شرکت امانیه و نماینده ی این شرکت در نمایشگاه مسکو در سال ۱۳۰۳.
۶-  کاتب محاسبات سفارت افغانستان در پاریس در سال ۱۳۰۵.
۷-  مدیر گمرکات ولایت قطغن و بدخشان در سال ۱۳۰۶.
۸-  نماینده ی مردم کابل و گروه جوانان افغان در لویه جرگه های پغمان در سال ۱۳۰۳ و ۱۳۰۷.
۹-  سر کتابت سفارت افغانستان در برلین در سال ۱۳۰۹.
۱۰-  عضو فعّال انجمن ادبی کابل از سال ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۱.
۱۱-  عضو انجمن تاریخ و ناشر روزنامه ی ملّی انیس در سال  ۱۳۲۷- ۱۳۲۲.
۱۲-  نماینده ی مرکز شهر کابل در دوره ی هفتم مجلس شورای ملّی از سال ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۰ .
۱۳-  تأسیس حزب وطن در سال ۱۳۲۹.
۱۴-  صاحب امتیاز هفته نامه ی وطن از ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰. این نشریه در چهار صفحه باروش انتقادی منتشر می شد.
۱۵-  مشاور ریاست مطبوعات در سال ۱۳۳۹.
آثار و نوشته های غبار
با توجه به این که  غبار مرد صاحب قلم و نویسنده بود مقاله های زیادی از او در نشریات  داخلی به چاپ رسیده است،  امّا  تعداد آثار  و تألیفات  او کمتر از آنچه که انتظار می رفت می باشد. دلیل آن هم واضح است، چرا که غبار اصلاح طلب رادیکال و سازش ناپذیری بود که بیش از چهارده سال را در زندان  و تبعید بسر برد و رنجها و محرومیت های زیادی را متحمّل گردید و بنا براین فرصت وامکانات لازم برای کارهای تحقیقاتی و نوشتن را در اختیار نداشت. اسامی بعضی از کتابها ، جزوه ها و مقاله های او به شرح زیر است :
۱- « افغانستان و نگاهی به تاریخ آن». این نوشته که درباره ی جغرافیای تاریخی افغانستان است در ۱۹۰صفحه به صورت سلسله مقالات در سال ۱۳۱۰ هجری شمسی از شماره ی ۲ تا ۱۲، سال اول مجله ی کابل چاپ شده است.
۲- « تاریخچه ی مختصر افغانستان ». مقاله ی است که از صفحه ی ۷ تا صفحه ی ۴۰ در مجله یا سالنامه ی کابل سال ۱۳۱۱ در ۳۳ صفحه چاپ شده است.
۳-  « افغان در هندوستان» سلسله مقالاتی است که در ۹۵ صفحه در سال ۱۳۱۱ از شماره ی اول تا نهم مجله ی کابل نشر گردیده است .
۴-  « تاریخ مختصرافغانستان، از عهد اویستا تا قرن بیستم »، کتابی است که در ۶۸ صفحه ی مصوّر در سال ۱۳۱۱ در مطبعه ی عمومی افغانستان به چاپ رسیده است.
۵-  « تاریخ احمد شاه بابا »، در ۳۵۲ صفحه در سال ۱۳۲۲در کابل منتشر شده و به زبان روسی هم ترجمه گردیده است.
۶-  رساله « خراسان » در ۴۴ صفحه در سال ۱۳۳۶ درکابل چاپ شده است.
۷-  رساله ی « امرای محلی افغانستان » در ۵۸ صفحه در شماره های ۱۱ و ۱۲ سال اول مجله ی آریانا و در شماره های ۳ تا ۷ سال دوم مجله ی مذکوردرسالهای۱۳۲۲و۱۳۲۳چاپ گردیده است .
۸-  « تاریخ ظهوراسلام ونفوذ عرب درافغانستان» در۱۱۲ صفحه در جلد سوم کتاب « تاریخ افغانستان » در سال ۱۳۲۶ چاپ شده است.
۹-  «‌ تاریخ قرون اولی » به همکاری معلّم دوست محمّد خان در ۲۲۶ صفحه در سال ۱۳۲۶ به شکل کتاب درسی منتشر شده است.
۱۰-  « افغانستان به یک نظر» در ۲۷۴ صفحه در سال ۱۳۲۶ چاپ شده است.
۱۱-  « ادبیات دوره ی محمّد زایی» در ۸۱ صفحه در قسمت پنجم کتاب « تاریخ ادبیات افغانستان » در سال ۱۳۳۱ منتشر شده است.
۱۲-  « افغانستان در مسیر تاریخ » در ۸۴۰ صفحه در سال ۱۳۴۶ در کابل چاپ شد . این کتاب دو بار دیگر در ایران نیز به چاپ رسید.
۱۳-  « تاریخ ادبیات افغانستان »، از آغاز دوره ی تاریخی تا قرن ۲۰، قلمی.
۱۴-  تاریخ احزاب سیاسی افغانستان در قرن بیستم ، چاپ نشده است.
۱۵-  خاطرات زندگی غبار، چاپ نشده است.
۱۶-  جغرافیای تاریخی افغانستان، با حواشی و تعلیقات فرید بیژند، چاپ مطبعه ی دولتی، کابل، سال ۱۳۶۸.
۱۷-  افغانستان در مسیر تاریخ ، جلد دوم ، چاپ امریکن سپیدی هرندن، ویرجنیا، میزان ۱۳۷۸.
۱۸-  رجال دوره ی جوانان افغان ، چاپ نشده است .
علاوه بر آنچه که ذکر شد مقالاتی از غبار در روزنامه ی انیس و شماره های مختلف مجله ی آریانا چاپ شده است که به دلیل در دسترس نبودن نشریات مذکور عناوین آنها مشخّص نمی باشد.
آراء و افکار غبار
منظور از آراء و افکار غبار، جهت گیریهای سیاسی و فکری وی می باشد، که اولی تا حدی روشن و دومی خیلی شفّاف نیست. بدون شک غبار عقاید و برداشتهای داشته که شرایط زمانی و مکانی برای اظهار آن مساعد نبوده است و به همین دلیل هم خودش در این رابطه احتیاط کرده است و هم دیگران نتوانسته اند با قاطعیّت در باره ی او حکم کنند.
گرچه برای دانشمندان و محقّقانی که آثار او و بخصوص کتاب افغانستان در مسیر تاریخ را مطالعه و بررسی کرده باشند برداشت هایی از افکار و عقاید غبار کار دشواری نیست، امّا محقّقان مسلمان و وطن دوست از برخورد شفّاف و انتقادی شدید با جهت گیریهای سیاسی و فکری وی خود داری کرده اند .مهمّترین دلیل این گونه بر خورد را می توان دو چیز دانست: یکی این که غبار در نوشته ها و آثارش و حتی در گفتار و کردارش از اظهارات و عملکردهای احساسی و حسّاسیت بر انگیز تا حد ممکن اجتناب نموده و شخصیّت متین و با وقاری داشته است. عملکردهای حسّاسیت بر انگیز امان الله خان و بعداً شعار ها ، اعمال و حرکتهای نا بخردانه ی تره کی، کارمل و سایر چپی ها احتمالاً همچون آیینه ا ی در مقابل غبار قرار داشته که همواره جانب احتیاط را مراعات کند. شاید به همین دلیل دیگران هم نخواسته اند یا نتوانسته اند شخصیّت غبار را که  چهره ی ملّی و فرهنگی داشت خراب کنند.
دومین دلیل برخورد محتاطانه و محترمانه با غبار این است که او برای نخستین بار تاریخ افغانستان را با اسلوب نوین چهره پردازی کرده و یقیناً در این راه زحماتی زیادی را متقبّل شده است. غبار خودش در این رابطه می نویسد: « توضیح باید کرد که تا نیم قرن پیشتر تاریخ افغانستان با غنایی که داشت در مطاوی آثار تاریخی بیگانگان مغشوش و مبهم مانده بود، حتی در مدارس افغانستان ، تاریخ کشور از قرن هژدهم به این طرف تدریس می گردید و مهمّترین تواریخ ملّی، آثاری از قبیل تاریخ سلطانی و سراج التّواریخ و امثال آن به حساب می رفت ! می توان گفت برای باراول، چهل و پنج سال پیشتر از امروز این جانب به مقصد افتتاح باب، آثار ناچیزی نوشتم که ارزش آن هرچه باشد، باشد امّا توانسته است راه تاریخ نویسی عصری را در داخل افغانستان باز کند. این است که بعد از آن به همّت نویسندگان و مؤرخین جدید کشور، خدمات عمده در طریق فرهنگ غنی و تاریخ کهن افغانستان انجام داده شده و در شرف انجام دادن است.» (۱)
علاوه بر خدمات قلمی ، غبار از جمله ی پیشتازان مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی به شمار می رود. او در جنبش مشروطه و دموکراسی چه در زمان امان الله خان و چه بعد از آن به خصوص در دوره ی صدارت شاه محمود خان شرکت فعّال داشت. تحمّل سالها زندان و تبعید گواه روشنی است بر استقامت و صلابت غبار به عنوان یک مبارز ملّی و وطن دوست . شاید به دلیل فوق الذّکر باشد که مرحوم عبدالحی حبیبی، محقّق و نویسنده ی پرکار و نامدار افغانستان در رابطه با شخصیّت غبار و تاریخ نویسی او با احتیاط چنین می نویسد :  « وی در تاریخ نویسی سبک خاصی داشت که وقایع تاریخی را همواره به نفع تصوّر عندی و قالب فکری خود استعمال می کرد و بنابراین در تاریخ نگاری خود ناظر بی طرف به نظر نمی آید ، وَلَو به استعدادهای مختلف مردم افغانستان که در طول تاریخ نشان داده اند ایمان کامل داشت و این ملّت را می پرستید و همواره می خواست بدین مقصد گام بردارد و حتی گاهی تظاهر هم نماید. روی هم رفته غبار در رجال سیاسی و ادبی دوره ی معاصر،چهره ی نقّاد و شخصیّت رادیکال دموکراسی طلب دانا و گربزی بود ، که در مراحل ترقی خواهی و تجدّد و حرکات ادبی و سیاسی سهم کافی داشته و در این راه به حیث فرد ترقی خواهِ پیشرو ، رنج های فراوان و محرومیت ها دیده و دوبار در حدود زیاده از چهارده سال حبس های طاقت فرسا را تحمّل کرده است. وی گاهی این بیت را زمزمه می کرد :
شمع ها برده ام از صدق به خاک شهدا    تا دل و دیده ی خونابه فشانم دادند. » (۲)
کمونیستها و به خصوص جناح پرچم حزب کمونیست خلق( حزب دموکراتیک خلق افغانستان ) از آقای غبار به نیکی یاد می کنند و حزب وطن را که او تأسیس نمود ، سازمان دموکراتیک وطن می خوانند. ببرک کارمل زمانی که دانشجو بود از هواداران غبار به شمار می رفت و تا قبل از تأسیس حزب دموکراتیک خلق با غبار رابطه ی نزدیک داشت. میر محمّد صدّیق فرهنگ که از همکاران نزدیک غبا ر و مدیر مسؤول هفته  نامه ی « وطن » بود و کارمل نیز با او رابطه داشت، غبار را یک نفر آزادی خواه ناسیونالیست با گرایش سوسیالیستی که برای برقراری دموکراسی و نظام مشروطه ی شاهی فعالیت می کرد ، تعریف می کند . (۳)
با وجود احتیاط ها و محافظه کاری هایی که به عمل آمده  غبار بیش از دیگران آراء و افکارش را شفّافتر ابراز داشته است. کتاب افغانستان در مسیر تاریخ ، جولانگاه اندیشه ی سیاسی و عقاید غبار است، چرا که روایت های نسبتاً تحلیلی و انتقادی او از تاریخ افغانستان مبتنی بر جهان بینی مشخّصی صورت گرفته و همین امر سبب شده است که او مسائل تاریخی و سیاسی را جانب دارانه مطرح کرده و در بعضی موارد حتی واقعیت ها و حقایق را شاید منصفانه انعکاس نداده باشد. غبار خودش را چپی معرفی  می کند و به صراحت می گوید که گروه « جوانان افغان » که او عضو آن بود مرام تند و دست چپی داشت . (۴)
غبار چپ پارلمانی و سوسیال دموکرات نوع غربی نبود ، بلکه او احتمالاً به سوسیالیسم به اصطلاح علمی که مارکسیسم آن را مطرح می سازد و به طبقاتی بودن جامعه و به تَبَع آن طبقاتی بودن مبارزه  عقیده داشت و از جامعه ی بی طبقه و اشتراکی سخن می گفت. البته غبار وارد بحث های ایدئولوژیک نشده و خودش را با صراحت مارکسیست و حتی سوسیالیست نخوانده است ، بلکه تحلیل های تاریخی او و به کار بردن اصلاحاتی که کمونیستها از آن بیشتر استفاده می کنند و جزء فرهنگ کمونیستی محسوب می شود مانند بورژوازی ، فیودالیسم ، سوسیالیسم علمی و غیره و نیز طرفداری او از اندیشه ی کمونیستی و کمونیستها و مخالفت او با مخالفان کمونیستها در آسیای میانه و تمجید وی از « لنین» جهت گیری های فکری و سیاسی اش را نشان می دهد. غبار از سوسیالیسم علمی (= کمونیسم ) این گونه تعریف می نماید :  « در هر حال، جنگ جهانی اول اوضاع سیاسی و بعضاً اجتماعی قسمتی از ممالک و ملل را تغییر داد و من جمله در جوار افغانستان هم تغییّرات مثبت و منفی به وجود آمد. عمده ترین تغیّیر بی سابقه ی تاریخی در شمال افغانستان و کشور پهناور روسیه بودکه برای بار اول درجهان ایدیالوژی (ایدئولوژی) سوسیالیسم علمی جامه ی عمل پوشید. » (۵)
غبار حاکمیت ایدئولوژی کمونیستی در روسیه و اشغال سرزمین های اسلامی آسیای میانه و قفقاز را ، توسط کمونیستهای روسی تغیّیر مثبت در اوضاع سیاسی و اجتماعی جهان ارزیابی می کند . او غیر منصفانه از ذکر مقاومت مجاهدان مسلمان بخارا و آسیای میانه نه تنها خودداری  می کند بلکه آنان را ارتجاعیون می نامد و در برابرآنها کمونیستها را « مبارزین انقلابی » می خواند که سیّد عالم خان امیر بخارا را شکست دادند. در حالی که هیچ مسلمانی حتی اگر به جدایی دین از سیاست عقیده داشته باشد و هیچ وطن دوستی که به فرهنگ و تمدّن ملّی علاقمند باشد، از اشغال سرزمین های آسیای میانه و سرکوبی مردم آن که با مردم افغانستان در حوزه ی تمدّنی واحدی قرار داشته و دارای مشترکات فراوان تاریخی ، فرهنگی و دینی هستند ، به آسانی حمایت نمی کند. آقای غبار مانند کمونیستهای طرفدار مسکو ، از انقلاب سوسیالیستی اکتبر و مخالفان آن، و از ارتش سرخ شوروی و کمونیستها چنین سخن می گوید :
« بعد از این دول فاتح غربی که جرمنی و متحدینش را مغلوب کرده بودند، متوجه دولت سوسیالیستی انقلابی روسی گردیدند و امثال کالدین ، کولچاک ، یودنپچ ، دینکن و زانگل را تقویه و با سایر مخالفین و ماجرا جویان داخلی روسیه به جان دولت شوروی رها کردند . انقلابیون[کمونیستها] از این مرحله ی امتحانی کامیابانه عبور کردند و سپاه سرخ علیه تمام مخالفین پیروزمند گردید و انقلاب تکمیل شد ، معهذا دولت شوروی در مقابل مداخلات دول غربی و ارتجاعیون داخلی تا سال ۱۹۲۰ مشغول ماند.» (۶)
میر غلام محمّد غبار در جای دیگر مانند خلقی ها و پرچمی ها ، لنین را ارج نهاده و از این که شوروی اولین کشوری بوده که استقلال افغانستان را به رسمیت شناخته به طور ضمنی قدردانی می کند . او در این مورد  می نویسد :  دولت شوروی در ۲۷ مارچ توسط اعلامیه ای استقلال افغانستان را رسماً شناخت و شاه امان الله خان ، در ۷ اپریل کتباً پیشنهاد دولت افغانستان را به دولت شوروی به عنوان رهبر بزرگ دولت انقلابی شوروی فرستاد ، متعاقباً در ۲۰ اپریل با نامه ی دیگری به عنوان لنین از قصد افغانستان راجع به اعزام هیأت سفارت فوق العاده ی افغانی در شوروی سخن  زد … » (۷)
غبار در فصل دوم کتاب افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول ، در جایی که دوره های تاریخی و تحوّلات اجتماعی را در افغانستان بررسی می کند، این دوره ها را بر مبنای نقش وسایل تولید تقسیم نموده و از کمون اولیه ( جامعه ی اشتراکی بدوی یا کمونیسم ابتدایی )  و مالکیت اشتراکی آغاز می کند و با مطرح ساختن تغیّیر وسایل تولید و به وجود آمدن مالکیت خصوصی از مرحله ی طبقاتی شدن جامعه ( دوره ی بردگی و فیودالی ) سخن می گوید.
از آنچه که تاکنون با استناد به نوشته های غبار ذکر شد می توان چنین نتیجه گرفت که غبار از لحاظ سیاسی یک شخصیّت مبارز و مخالف با انگلیس و امپریالیسم و موافق با شوروی سابق و کمونیستها بود. از نظر فکری برداشت مارکسیستی از جامعه و تاریخ ارائه داده است که چنین برداشتی الزاماً مبتنی بر جهان بینی ماتریالیستی می باشد. شاید بر پایه ی چنین گرایشات فکری و سیاسی بوده که غبار در جناح چپ ویش زلمیان قرار داشت و بعداً در سال ۱۳۴۲ در اولین هسته ی کمونیستی که به نام « کمیته ی  سر پرست » در کابل مخفیانه تشکیل شد عضویت داشت. اعضای این کمیته هفت نفر بودند که شامل نور محمّد تره کی ، ببرک کارمل ، میر غلام محمّد غبار ، محمّد طاهر بدخشی ، صدّیق الله روهی، علی محمّد زهما و میر اکبر خیبر می گردید .
گرچه به هر دلیلی که بود غبار از عضویت کمیته ی سر پرست خارج شد و بعد از آن سندی دال بر همکاری او با کمونیستها وجود ندارد امّا کتاب « افغانستان در مسیر تاریخ» که بیانگر اندیشه های غبار است بعد از تشکیل کمیته ی سرپرست به رشته ی تحریر در آمده است و این بیانگر آن است که او هر چند عضو حزب کمونیست نبود با آن هم حداقل از نظر سیاسی گرایش به سوی کمونیستها داشت. و البته که چنین گرایشی برای یک مبارز آزادی خواه در آن زمان که سایه ی شوم امپریالیزم و استعمار در جهان سایه افکنده بود و تنها صدای که به ظاهر علیه امپریالیزم به گوش جهانیان رسانده می شد صدای مارکسیست هابود، طبیعی به نظر می رسد و از این جهت نباید غبار را با توجه بوضعیت اسفبار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن روز افغانستان، سرزنش کرد.
به هر حال با توجه به گرایش های فکری و سیاسی آقای غبار، ماهیّت حزب وطن و رفقای او از جنبه ی اعتقادی در این حزب و حتی در حزب جوانان افغان مورد سؤال قرار می گیرد. به خصوص که در مرامنامه و برنامه ی  حزب وطن حتی برای محافظه کاری و تظاهر هم که شده کلمه ای از دین و اسلام به میان نیامده است و در شرایط عضویت این حزب هم دین و مذهب در نظر گرفته نشده است.
با وجود همه ی شواهد و قراین که ذکر شد با قاطعیت نمی توان غبار را کمونیست خواند، چون او خود به این امر اعتراف نکرده است و فعالیت علنی و ملموسی هم از سوی او حتی در دهه ی اخیر سلطنت محمّد ظاهر شاه که دهه ی دموکراسی نامیده می شود و فعالیت های سیاسی و فکری در آن زمان تا حدی آزاد بود صورت نگرفته است. از سوی دیگر او آن طوری که در وصیت نامه اش آمده است خداشناس و مسلمان بوده که بعضی نظریات شبه مارکسیستی در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی نمی تواند او را از دایره ی اسلام خارج سازد. غبار در وصیت نامه اش می نویسد : «من برای  فرزندان خود نعمت توحید با الله و توفیق خدمت و شفقّت به بینوایان و همنوعان می خواهم که نتیجه ی آن آرامی ضمیر و وجدان و خوشبختی نسبت به حیات و ممات است . » (۸)
احتمال دارد غبار با آگاهی و تجربه ای که داشت به تدریج متوجه  لغزش های فکری و سیاسی خود شده و نخواسته است که در منجلاب ایدئولوژی های ضد ملّی و ضد دینی گرفتار شده و متهم گردد. غبار هر گرایش فکری و سیاسی که داشت بیشتر مربوط به خودش می شد ، امّا این نکته مسلّم است که او یک شخصیّت ملّی و غیر وابسته بود. او همان طوری که حبیبی می گوید به افغانستان و مردم آن علاقه ی شدید داشت و در راه استقلال و برقراری عدالت اجتماعی مبارزه کرد . شاید این علاقه ی شدید به افغانستان و مردم آن بود که غبار را به ملّی گرای تا حدی افراطی تبدیل کرد که مانند ملّی گرایان سایر کشورها خواسته یا ناخواسته در بعضی موارد به نگارش سلیقه ای تاریخ و تاریخ سازی در افغانستان پرداخت.
غبار با وجودی که به مشترکات تاریخی ، فرهنگی ، دینی و حتی زبانی افغانستان و کشورهای همجوار آسیای میانه و ایران که قبل از اسلام و بعد از اسلام حوزه ی تمدّنی واحدی را تشکیل می دادند و در اکثر زمان ها جزو یک امپراتوری بزرگ یا کوچک شرقی بوده اند ، اعتراف می کند امّا  می کوشد که برای گذشته های دور افغانستان، تاریخ جداگانه ایجاد کند. او طوری به این مسأله می پردازد که برای همسایگان ما حسّاسیت بر انگیز بوده و نفاق و اختلاف را در منطقه دامن می زند که در نتیجه ملّت های هم کیش و هم فرهنگ و دارای تمدّن مشترک را نسبت به یکدیگر بدبین نموده و برای اختلافات و حتی درگیری ها بستر تاریخی ایجاد می کند. چنین روشی را بعداً احمد علی کهزاد و سایر مورخان و به طور کلی انجمن تاریخ افغانستان دنبال کرد . شکی نیست که در گذشته درگیری ها و اختلافاتی وجود داشته امّا این درگیری ها و اختلافات در حوزه ی تمدّنی و امپراتوری مشترک، درگیری های داخلی محسوب می شود و هیچ یک از کشورهای کنونی حق ادعای غلبه ی تاریخی و شکست دادن ملّت های یکدیگر را ندارند چرا که در آن زمان کشورهای فعلی با این نام و نشان و جغرافیای سیاسی وجود نداشتند. این مسأله مانند مسأله ی شبه قاره ی هند قبل از تجزیه ی آن  می باشد. آیا هندی ها و پاکستانی ها می توانند ادعا کنند که قبل از تجزیه ی هند کدام یک غالب و کدام یک مغلوب بوده اند ؟ با وجودی که جنگ های داخلی همیشه در هند وجود داشته است. آیا پاکستان به دلیل این که بخشی از آثار تمدّن کهن هند در پنجاب این کشور واقع شده می تواند بگوید که مرکز تمدّن هند ، پاکستان بوده و این تمدّن پاکستانی است ؟ در حالی که این تمدّن متعلق به همه کشورهای شبه قاره می باشد.
—————————————————————————–

Bookmark the permalink.

© 2021 ، روشنگران همه حقوق محفوظ است.