نقدی بر نقد نوشته ناصر چکاوک در پیوند به مقاله «آسیب شناسی جنبش های مستقل طبقه کارگر»

نقدی بر نقد نوشته ناصر چکاوک در پیوند به مقاله «آسیب شناسی جنبش های مستقل طبقه کارگر»

نوشته زلمی جمال ثاقب

آسیب شناسی جنبش های مستقل طبقه کارگر عنوان مقاله یی از نگارنده  که قبلا  به نشر رسیده بود.  نکاتی از این مقاله از طرف آقای ناصر چکاوک عضو حزب کمونیزم نوین  به نقد دوستانه کشیده شد و نگارنده را به بحث جدلی تیوریک  فرا خواند که  از جانب من نیز به گرمی استقبال گردید.

هدف نگارنده از  مقاله آسیب شناسی جنبش های مستقل طبقه کارگر.  یافتن  کلید حل  بن بست موجود در جنبش های مترقی اجتماعی بود که  نیاز است موضوع را روشن تر بیان کرد.

این که در جمهوری خلق چین٬ کشوری دارای  ویژگی های  مختص  به خویش انقلاب  بورژوا  دموکراتیک نوین صورت گرفته  جای هیچ گونه شکی وجود ندارد.  از خدمات و تمنیات نیک ماهو تسه دون هم  نمی توان چشم پوشید. اما چرا  انقلاب بورژوا  دموکراتیک نوین  برخلاف آرزوهای ما و تمنیات نیک ماهو تسه دون مسیر نکاملی را که پیموده  نه به سوسیالیزم٬  بلکه به سوی امپریالیزم  بوده است.

پاسخ به این چرا رسالت هر سوسیالیست از جمله سوسیالیست های افغانستان میباشد  که سوسیالیزم علمی را  نه مذهب گونه و برای تفسیر جهان بلکه در جهت  تغیر وضع موجود میدانند٬  عوامل ذهنی تکامل بورژوازی ملی مترقی جمهوری خلق چین به امپر یالیزم  و یا به گمان دیگران  انحرافات در داخل حزب کمونست جمهوری خلق چین  بار بار  مورد تذکر  قرار گرفته و از انحراف  افرادی چون  دنسیاپینگ و… در داخل حزب کمونیست جمهوری خلق یاد گردیده است اما ریشه مادی و جوهر تکاملی نهفته در ماهیت بورژوازی ملی نادیده گرفته شده است.

«درک ماتریالیزم تاریخ عرضه گشت و راحلی یافت شد تا شعور انسان ها بر حسب هستی شان و نه هستی شان بر حسب شعورشان تبین گردد.» ( ۱ )

عوامل مادی  و جوهر داخلی انقلاب بورژوا  دموکراتیک نوین است که مسیر تکاملی را برمبنای همان قوانین ذاتی و جوهری نهفته در ماهیت خویش پیمود و از این رو  پدیده ها مطابق  قوانین خاص جوهری  خویش  حرکت میکنند.  عوامل بیرونی به تنهایی کافی نیست٬   عوامل بیرونی هم نه بر پایه تمنیات نیک بلکه هماهنگ با جوهر ذانی پدیده تاثیرگذار می باشد .  رفیق  چکاوک  نقل قول های از  باب آواکیان آورده  اند که  تاکید بر تاثیر گذاری جوهر ذاتی و ماهیت  پدیده  ها  در روند تکاملی دارد٬  اما این مثال جوهر ذاتی و ماهیت  پدیده ها وقتی در مورد انقلاب  بورژوا دموکراتیک نوین باشد از جانب   ایشان پزیرفتی  نیست. در این مورد خاص قوانین –   تضاد زاده همه  اشیا  و پدیده ها  است — فراموش میگردد این به فراموشی سپردن را چه میتواند انگاشت جز تقدس گرایی!

 رفیق  چکاوک چنین می نگارد:« اگر رفیق زلمی در این جمله پسوند و ویشوندی که باشند را بکار نمیرد جمله اش می توانست درونمایه درست داشته باشد. ولی کاربرد پسوند (نوین) و پیشوند (انقلاب)  میتواند درونمایه جمله را غیر علمی بسازد زیرا انقلاب  دموکراتیک نوین در کشور ها ی فیودالی و نیمه فیودالی آنهم  تحت رهبری حزب پیش هاهنگ پرولتاریا معنا پیدا میکند. نه تنها تامین کننده منافع سرمایه نیست که به سوسیالیزم کمک می کند.»

این که ماهیت انقلاب  بورژوا دموکراتیک نوین  بورژوایی بود ماهو تسه دون خود در تمام آثارش این انقلاب  را  دارای  ماهیت بورژوایی دانسته است.

«بنا بر خصلت  اجتماعی خود  انقلاب  دموکراتیک  طراز نوین  است و هنوز  انقلاب پرولتاریایی – سوسیالیستی نیست» ( ۲ )

همچنان لنین در اثر دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب بورژوا  دموکراتیک ماهیت انقلابات بورژوا دموکراتیک را  بورژوایی گفته است. برنامه ی سازمان جوانان مترقی نیز از این اثر لنین الهام گرفته بود که ماهیت جنبش دموکراتیک نوین   افغانستان را  بورژوایی و  ماهیت طبقاتی جامعه را نیمه فیودالی و نیمه سرمایداری  به تصویر کشیده  بودند.   این  برداشت  نه بر مبنای تحلیل مشخص  از  اوضاع افغانستان و تاریخ مکتوب این سرزمین بلکه  بر اساس تحلیل لنین از جامعه روسیه تزاری قبل از انقلاب بورژوا  دموکراتیک صورت گرفته  بود .  از آنجا که ماهیت طبقاتی بنیان گذاران سازمان جوانان مترقی بورژوایی بود سیاست مبارزاتی شان هم بر این مبنا استوار بود که این یک امر طبعی پنداشته مییشود.

«آدمیان هستند که تاریخ خود را می سازند ولی نه آنگونه که دلشان میخواهد یا در شرایطی که خود انتخاب کرده باشند٬ بلکه  در شرایط داده شده ای که میراث گذشته است و خود به طورمستقیم با آن در گیرند» ( ۳)

 در انقلاب بورژوا  دموکراتیک نوین شیوه  تولید و مناسبات مبنی آن  نیمه فیودالی و  نیمه سرمایداری به تحلیل کشیده شده.  لبه تیز مبارزه بورژوا  دموکراتیک علیه فیودالی میباشد. نیروی  عمده انقلاب دهقانان دانسته می شوند٬  بورژوازی ملی مترقی  متحد پرولتاریا دانسته شده٬ رهبری انقلاب بورژوا  دموکراتیک نوین  را گویا پرولتاریا یا به گفته آقای چکاوک حزب بیش آهنگ پرولتاریا بدوش می کشد.   هدف انقلاب بورژوا  دموکراتیک نوین  رشد بورژوازی ملی میباشد.  در انقلاب  بورژوا  دموکراتیک نوین پرولتاریا ملزم به تکامل بورژوازی خودی  میگردد.   گویا برای قشری  از کلیت نظام بورژوازی دایه مهربانتر از مادر٬  آیا  با  افزودن  پسوند نوین کوچکترین تغییری در ماهیت  انقلاب  بورژوا  دموکراتیک  وارد گردیده  و تغییر ی  در سیر تکاملی بورژوازی  خودی  ملی مترقی رونما شده؟  ما با واقعیت ها سرو کار داریم٬ آیا تمنیات نیک  ماهوتسه دون  جامعه چین را  به مسیر سوسیالیزم و کمونیزم سوق داده  است ٫ طوریکه دیده شد استفاده از واژه  نوین هیچ  تغییری در ماهیت  و سیر تکامل انقلاب بورژوا دموکراتیک  چین وارد نکرده است.  مسیری را که این انقلاب پیمود  به امپر یالیزم  بود نه سوسیالیزم.

اگر پرولتاریا بمثابه طبقه اجتماعی  تبارز کرده بود  چنانکه بتواند انقلابی را رهبری کند چه بهتر که آن انقلاب  با ماهت طبقاتی پرولتری ٬ تامین کننده منافع طبقه کارگر و در جهت گذار به جامعه فاقد طبقات می بود.  مترقی دانستن قشری از کلیت نظام بورژوازی درحالی  که مارکس بعد از قیام چارتیتست  سال ۱۸۴۲ میلادی کلیت نظام سرمایداری را در تقابل طبقه کارگر  ارتجاعی میخواند.٬   همجنان با تسلط شیوه تولید کالایی طبقه دهقان را عقب گرا  وابسته  مالکیت و درحال تجزیه میداند.  باید در نظرداشت که در عصر فیو دالی هیچ صحبتی از انقلاب پرولتری و سوسیالیزم  در میان نبوده  است سوسیالیزم  علم مبارزاتی طبقه کارگر است  نه از اقشار  بورژوا دموکرات.

مارکس جامعه سرمایداری را بر پایه تولید کالایی به تحلیل کشیده ٬   اگر زمین جهت تولید کالا یعنی برای تبادله  مورد کاشت و بر داشت قرار گیرد زمین به مثابه سرمایه عمل کرده  و مالک زمین  همان  ملاک عصر فیودالی  دیگر نه ملاک٫ بلک سرمایدار به حساب میاید.

از جانب دیگر زمین  خود میتواند به مثابه کالا مورد معامله قرار گیرد و همانند سرمایه عمل کند.  پس  هم  مالک زمین و هم  خریدار یعنی دارنده پول بر مبنای این تبادله کالایی که خصوصیت بارز نظام سرمایداری می باشد سرمایدار محسوب میگردند.

 چه معیاری برای تشخیص نظام فیودالی وجود دارد.  یگانه معیار خود کفایی و عدم وابستگی به بازار است  از این رو تولید برای مصرف می باشد نه برای تبادله  به مثابه  کالا  آنچه مورد تبادله قرار می گیرد مازاد بر مصرف است.

تولید کالایی و  وابستگی به  بازار  ویژگی بارز   نظام سرمایداری میباشد.  لنین اثری  دارد زیر عنوان توسعه سرمایداری در روسیه٫  این اثر  قبل از  انقلاب بورژوا دموکراتیک  در روسیه تزاری  نگارش یافته بود   لنین در این اثر  شیوه تولید در روسیه تزاری  را  بر مبنای تولید کالایی و وابستگی به بازار  سرمایداری به تحلیل کشیده است. دو اثر لنین دو برداشت متفاوت  از  شیوه  تولید.

بر مبنای آموزش مارکس با هذف بورژوازی ملی قشری از کلیت نظام  بورژوازی که در تقابل طبقه  کارگر  ارتجاعی دانسته شده  و طبقه   تجزیه شده دهقان    جنبش های بورژوا  دموکراتیک  خلح سلاح تیوریک می گردند٬    دیگر نیروی عمده انقلاب دهقانان و بورژوازی ملی  مترقی متحد طبقه کارگر  وجود ندارد٬ آنچه می باشد دو قطب متضاد یک پدیده اجتماعی یعنی نظام سرمایداری است  که  طبقه کارگر در تظاد و تقابل همیشگی با آن قرار دارد. در صورت عدم طبقه دهقان و بورژوازی ملی مترقی جنبش  بورژوا  دموکراتیک  نوین دیگر تکیه گاهی ندارد تا به آن اتکا کند. بن بست جنبش های  بورژوا  دموکراتیک  نوین  از این منظر سرچشمه  می گیرند.

« تکامل در زمان است محدودیت درمکان» (۴)

از این گفته انگلس  میتوان نتیجه گرفت که محدودیت مکانی نمیتواند مانع تکامل زمان گردد برعکس تکامل زمان میتواند موجب تکامل در مکان گردد.  در عصر امپریالیزم  کشورهای متروپول  از طریق صدور سرمایه بر کشور های کمتر رشد یافته و رشد نیافته مسلط گردیده تولید و مصرف این کشور ها را در قید نظارت در میاورد از این رو  رشد اقتصادی در کشور های وام گیرنده ناموزون می باشد و  از جانب کشور های صادر کننده سرمایه به جلو هل داده میشوند که اگر نابودی خود را  نمی خواهند شیوه تولید  بورژوایی  را بپذیرند یعنی تولید کننده نیاز های کشور صادر کننده سرمایه و مصرف کننده تولیدات آن باشند.

نقد دیگر  ایشان بر این بخشی از مقاله من بوده است:  نظام های طبقاتی اطفال مادر خواری اند که با بلعیدن  مادر به بلوغ میرسند با بلوع است که خود طفلی را  میپروراند که روزی خود توسط وی خورده خواهد شد.

 باید گفت  همانطور که طفل به تغذیه از شیر مادر نیاز دارد و بقایش به بقای مادر نهفته  است  جوامع طبقاتی هم در آوان طفولیت  زمانی که  قشر نو ظهور هنوز خود به مثابه یک طبقه  اجتماعی تبارز نکرده . بقایش  وابسته به بقای مادر  است.  نظام بردگی در بطن کمون اولیه پرورش یافت با بلعیدن مادر به بلوغ رسیده با بلوغ و آبستن نظام فیودالی گردید نظام فیودالی با بلعیدن جامعه بردگی  بالغ گردید با بلوغ در بطن خویش بورژوازی را پروراند بورژوازی به مجرد زاده شدن با بلعیدن تدریجی مادرش فیودالی بالغ گردید. تا این جا است که جوامع طبقاتی اطفال مادر خواری اند که با بلعیدن مادر به بلوغ میرسند و این قانون دیالیکتیک است.

«بدین ترتیب مشاهده میکنیم که بورژوازی نوین خود محصول یک جریان تکامل  طولانی و یک رشته تحولات در شیوه تولید و مبادله است بورژوازی هنگام تسلط فیودالی صنفی ستمکش بود(۵)

اما در مورد نظام  بورژوازی تفاوت وجود دارد بورژوازی بدون قطب متضاد خویش یعنی  کارگر نمیتواند  موجودیت داشته باشد  کارگر زاده  شیوه تولید سرمایداری است.  مارکس در مورد آوان طفولیت  کار گر چنین گفته است.

«هنوز یگانگی توده های کارگر ثمر خود آنها نیست بلکه نتیجه یگانگی بورژوازی است که برای احراز مقاصد سیاسی خویش باید همه پرولتاریا را به جنبش در آورد .»

 به گفته   مارکس سرمایداری  گورکنان خود را می پروراند نظام  بورژوازی توسط قطب متضاد خود طبقه کارگر  به گورستان تاریخ سپرده می شود به این ترتیب    پرولتاریا  خود را از طبقه محکوم به طبقه حاکم مبدل می کند  به این وسیله پرولتاریا خود را  به مثابه  کارگر مزدور مضمحل می سازد.  درمقابل   بورژوازی از طبقه حاکم  به طبقه محکوم  مبدل میشود تا معدوم گردد.  با حل تضاد میان کار اجتماعی و مالکیت خصوصی  زمان مضمحل شدن   پرولتاریا نیز بمثابه طبقه حاکم   فرا می رسد. چنین است قانون نفی ٬ نفی در نفی ٬ طبقه کارگر بدون قطب متضاد خویش نمیتواند به بقای خود ادامه دهد و خود خودش را نفی میکند.

 مثال تخم مرغ   ناصر چکاوک نگارنده را به یاد داستان تخیلی  انداخت.  تمنیات نیک ما  نمیتواند تغییر در سیر تکامل تخم مرغ  ایجاد کند.  فرض مثال که ما آرزو کنیم  جوجه مرغ ما زمانیکه  بزرگ شد تخم طلایی بگذارد. توقع ما بر آورده نخواهد شد چون مرغ توان بوجود آوردن تخم طلایی را ندارد.

  در مورد ماهیت و جوهر تکاملی انقلاب بورژوا  دموکراتیک نوین نیز چنین است.   پدیده ای که خود دارای ماهیت و جوهر تکاملی بوژوایی باشد آیا میتواند جامعه ای را به سوسیالیزم سوق دهد که در تضاد منافع خودش قرار دارد.  این قانون تکامل دیالیکتیکی  است  در تکامل هر پدیده دو عامل تاثیر گذار است  عامل داخلی یعنی ماهیت  و جوهر تکاملی  پدیده و عوامل تاثیر گذار بیرونی ( شرایط مطلوب) برای تکامل پدیده.  مثال خود رفیق چکاوک٬  اینکه چرا تخم مرغ با حرارت معین به جوجه مرغ  مبدل میگردد. ماهیت و جوهر تکاملی نهفته در تخم مرغ و شرایط مادی مطلوب  تاثیر گذار بر آن است  در تکامل بورژوازی کوچک٬ خودی٬ ملی ومترقی نیز چنین است.

«بورژوازی بدون ایجاد تحولات دایمی در وسایل تولید و تبادله نمی توانست پدید آید» ( ۶ )

نیمه نیمه دانستن ماهیت  طبقاتی  جامعه

 تفاوت دیدگاه   از تحلیل ماهیت  طبقاتی جامعه  آغاز میگردد  که سر آغاز   تفاوت های بعدی به شمار میاید  این موضوع آن قدر مهم است  که دیگر در هیچ  زمینه  ای توافق نظر به وجود نخواهد آمد٬ پای دو نوع  انقلاب  متضاد در میان است یکی انقلاب دموکراتیک با ماهیت طبقاتی بورژوایی که هدفش  تکامل بورژوازی خودی قشری از کلیت نظام بورژوازی است  و دیگری  انقلاب سوسیالیستی با ماهیت طبقاتی پرولتری که در سر لوحه فعالیت مبارزاتی اش سلب  مالکیت  از سلب کننده  قرار دارد .  پس اصل موضوع  در  تحلیل ماهیت طبقاتی جامعه نهفته است  لهذا  نیاز میرود   از جهت فلسفی و قانون تضاد نیز  به موضوع  نیمه  فیودالی و نیمه  سرمایداری دانستن  جامعه  طبقاتی بپردازم .

تضاد ها در کهکشان  مرکب و چند  ضلحی  استند  در حالیکه   تضادها در جامعه بشری عموما ساده و دو قطبی می باشند. از این رو   اگر جامعه ای را نیمه فیودالی و  نیمه سرمایداری تصور کنیم   در آنصورت  دو حاکمیت سیا سی  متضاد٬   دو شیوه تولید حاکم  متضاد  ٬   دو مناسبات اجتماعی- طبقاتی   متضاد٬ چهار طبقه اجتماعی متضاد٬   دو طبقه متضاد ستمگر   در صدر و  دو  طبقه ستم کش ناهم گون در ذیل خواهیم داشت.  با یک  چنین  تصور ی حل این همه تضادهای حاکم  در یک جامعه  چه گونه خواهد بود. هیچ  گاه  شیوه تولید و مناسبات مبنی بر آن  دارای دو ماهیت و دو ویژگی طبقاتی نخواهد بود در نظام بردگی دو طبقه رویاروی هم قرار داشتن برده و برده دار همچنان در نظام فیودالی فیودال و دهقان زمانیکه نظام فیودالی در حاکمیت بود بورژوازی  بمثابه   طبقه اجتماعی عرض اندام نکرده  و به گفته مارکس قشر ستم کش بود  آن زمان که بورژوازی بمثابه یک طبقه اجتماعی عرض اندام کرد و حاکمیت سیاسی را بدست آورد طبقه فیودال  معدوم  میگردد. و هیچ صحبتی از فیودالی  بمثابه طبقه در میان نخواهد بود. از جهت قانون تضاد هیچ پدیده ای یک قطبی نمیتواند وجود داشته باشد با عدم  طبقه فیودل طبقه   دهقان موجودیت  نخواهیم داشت. همان دهقان عصر فیودالی کارگران بخش کشاورزی نظام سرمایداری بحساب می آیند.

در اوایل قرن بیست در عصر امپریالیزم در کشور ایالات متحده امریکا با و جود که نظام سرمایداری امپریالیستی حاکم بود بطور وسیع بردگی تیپیک ٬  رسمی و قانونی نیز  وجود داشت آیا میتوان  ایالات متحده امریکای اوایل قرن بیست را نیمه بردگی و نیمه امپریالیستی خواند.

نقد دیگر در مورد نوشته نگارنده: شورش فقرا و گرسنه گان جز چور و چپاول دربرندارد. چکاوک مینگارند« وقتی این جمله را خواندم  یادم از شورش جوانان فقیر از محلات فقیر نشین  شرق پاریس آمد که در برابر مهاجر آزاری پولیس فوران کرد و سرا سر فرانسه را تکان  داد  پولیس شورشیان را وحشیانه سرکوب  کرد.»

نباید فراموش کرد که محلات فقیر نشین پاریس و شهر نیون فراسه محلات کار گر نشین بودند. و عصر٬ عصر شکو فایی تولید بورژ وایی  که رقابت میان  طبقه  کار و سرمایه متمرکز گردیده بود  از این رو شورش  طبقه کارگر در تقابل نظام سرمایداری  تفاوت فاحشی با  شورش فقرا  دارد.  مارکس پرولتاریا را  برا زنده  انقلاب سوسیالیستی  می داند نه به نسبت فقر بلکه نسبت به موقف اجتماعی و نقش بارز آن در شیوه تولید سرمایداری است .

وی اضافه می کند: شورش نشانه آزادگی است.  اگر  فقر را از محدوده  تنگ  بیرون میکردند   برداشت متفاوتی خواهند میدا شت حتا امروز و تامین نیروی انسانی یعنی  سرباز گیری  طالبان٬   داعش ٬ القاعده  و  … را  در جنگ های ارتجاعی   در  می یافتند. نیاز است  موضوع را به تحلیل کشید.

 چه معیاری  برای تشخیص شورش های مترقی و ارتجاعی و جود دارد.  یگانه معیار تکامل پذیری می باشد  شورش ها میتواند  مترقی باشد٬   یا  ارتجاعی٬  شورش ملای لنگ و امیر حبیب الله کلکانی علیه نظام  امانی ارتجاعی نبودند  و یا شورش طالبان ارتجاعی پند اشته نمی شود؟  با یک نظر گذرا به تاریخ افغانستان  ده ها  شورش ارتجاعی که چور و چپاول همرا داشته  میتوان یافت.    آنهایکه خود را جهادی میخواندند زمانی که از کوها پاهین شدند و بر شهر ها تسلط یافتند جز  چور و چپاول و تخریب چیز دیگر بار نیامد نمونه آن را شهریان کابل خوب بیاد دارند.

زایش  بورژوازی در افغانستان

«شکل دیگر  بی زمین شدن دهقان کم زمین و بی زمین این بودکه بار تحصیلات گوناگون مالیات٬  بیگاری٬  رشوت خواری ادارت مالیاتی و محلی آنقدر کمر دهفان را خمیده میساخت که مجبور به فروش زمین کوچک و کم حاصل و پر مصرف خود میگردید و خودش بحیث دهقان سهمیه گیر در خدمت کارگری زمین د ار بزرگتر داخل میشد. در قسمت مالدار ی  افغانستان عین  گفته صدق میکند یعنی مالدار بزرگ مرفه بود و مالدار کوچک و متوسط روز بروز  فقیرتر میشدند و در اردوی بیکاران و مولدین اصلی کشور افزوه میرفت.» ( ۷ )

چنین بود که بورژوازی  از بطن نظام فیودالی قبل از خروج بریتانیا از شبه‌ قاره هند در دوره سلطنت محمد‌ نادر شاه  در سال ۱۹۳۴ میلادی برابر با ۱۳۱۳  با ایجاد بانک ملی آنهم  به شیوه انحصاری  خصوصیت بارز عصر امپریالیزم  تبارز کرد که تمام واردات و صادرات کشور همچنان بیشتر از ۵۰ مرکز  تولیدی  را در انحصار داشت. سرمایه  گذاران عمده آن عبدالمجید  زابلی٬   محمد هاشم صدر اعظم٬   درباریان  و تجار بزرگ ٬   ملاکین بزرگ سابق  بودند.  به این تر تیب بورژوازی  در افغانستان ظهور  کرد.

جنبش  های  مستقل  طبقه  کارگر

نقد دیگر  از بکار گیری  جنبش مستقل طبقه کارگر توسط نگارند  است . در این مودر باید گفت .  « هرقدر شیوه تولید سرمایداری متکامل گردید. پرولتاریا نیز همپای رشد  شیوه تولید سرمایداری مراحل گونا گون رشد و تکاملی را  پیمود.  انسجام  پرولتاریا  بمثابه  یک طبقه ای  اجتماعی  مبارزه رویا روی  با   بورژ وازی را در قبال داشت» ( ۸ )  راه‌ پیمایی‌،  اعتراض‌ها  و  اعتصابات که میان سال‌های ۱۳۴۴  تا  ۱۳۴۸ توسط  کارگران را اندازی گردیدند. همه و همه  جنبش‌های مستقل طبقه کارگری بودند.                                                                                                                                                        تبادله نیروی کار انسانی بمثابه کالا  نقطه  عطف  شیوه  تولید سرمایداری محسوب میگردد. بر این اساس تضاد  اصلی و عمده  میان طبقه کار گر  و سرمایدار  متمرکز  است  از این رو  در جنیش های مستقل طبقه کارگر   هیچ قشری از کلیت نظام سرمایداری نقشی ندارند   طبقه کار گر در مبارزه طبقاتی خود مستقل عمل می کند  لهذا  جنبش مستقل طبقه کارگر و  انقلاب مستقل طبقه کارکر  ویژگی خاص  و استقلا ل تام را دارا میباشد.

 

درک  طبقه  کارگر  از مبارزه  طبقاتی

بر مبنای  قانون ارزش   در نظام سرمایداری هر کالا مطابق ارزشش مورد تبادله قرار میگیرد  معیار  برای ارزش یابی کالا ها ٬ مصرف نیروی کار است ٬  معیار برای مصرف نیروی کار زمان  کار  و  معیار برای ارزش یابی خود  نیروی کار  تامین نیروی کار ( بازتولید نیروی کار ) میباشد. در یک کلام تولید و توزیع فراورده های تولیدی  آیا آنچه را کارگر از توزیع فراورده های تولیدی بدست میاورد  رفاه نسبی وی را تامین کرده میتواند. جواب طبقه کارگر منفی خواهد بود. این جاست که معیار ار زش   یابی در مورد طبقه کارگر نادیده گرفته میشود.  مبارزه طبقاتی طبقه کارگر از توزیع غیر عادلانه  نعم مادی منشه میگیرد.   این میرساند که  طبقه کار گر مبارزه طبقاتی خود را خوب درک میکند .

رسالت سوسیالیست ها ارتقاع  و تلفیق مبارزه طبقاتی با مبارزه سیاسی  طبقه کارگر میباشد.

 

سوسیالیزم
علمی

 این که آگاهی سیاسی یعنی علم مبارزاتی طبقه کارگر از بیرون بین طبقه کار گر برده می شود رفیق جکاوک نیز پرداخته اند.  مبارزه طبقاتی و اقتصادی طبقه کارگر پایه مادی مبارزه سیاسی آن می باشد. در  مبارزه سیاسی طبقه کارگر نقش  سوسیالیزم علمی بسیار مهم است. بدون انسجام و تشکلی که بتواند طبقه کارگر را آگاهی سیاسی داده رهبری کند، نمی‌توان از این آشفته‌ گی‌ ها و بن‌ بست‌ ها  بیرون رفت.

«سوسیالیزم  نوین  در محتوا پیش از هر چیز بینش تضاد های طبقاتی مسلط  بر جامعه  نوین٬ تضاد میان کار گران  مزدور و بورژواها»  ( ۹ )

سوسیالیزم علمی حل تضاد بین کار اجتماعی و مالکیت خصوصی می باشد. حل این تضاد بدون سلب مالکیت از سلب کننده میسر نبست. سوسیالیزم مشارکت در جنبش های اجتماعی جهت تغییر بنیادی و دگر گونی وضعیت موجود است. آغاز کار سوسیالیزم با سلب مالکیت تدریجی و پایان کارش با سلب مالکیت کامل همرا است. آنگاه جامعه وارد فاز دوم و یا کمونیزم  میگردد. بر این اساس احزاب و تشکلات سیاسی که در صدر برنامه مبارزاتی  شان سلب مالکیت از سلب کننده  وجود نداشته باشد و خود دارای  ماهیت بورژوایی باشد  ولو  پسوند  نوین را استفاده نمایند چه گونه میتوان آنرا  سوسیالیستی و کمونستی بحساب  آورد. آیا در برنامه انقلاب دموکراتیک نوین سلب مالکیت از سلب کننده یعنی سرمایداری وجود داشت انقلاب بورژوایی  در خدمت تکامل بورژوازی است هیچ  پسوند ی  نمیتواند تغییری در ماهت و سیر حرکت تکاملی آن وارد کند. سوسیالیز م زاده شیوه تولید سرمایداری است نه  زاده شیوه تولید فیودالی و یا  نیمه نیمه دانستن تصوری جامعه ٬  سوسیایست ها بمثابه خدمت گذاران طبقه کارگر باید رسالت خود را انجام دهند هیچ گونه امتیازی نسبت به طبقه کارگر ندارند  نگارنده استعمال  اصطلاح  پیش آهنگ را که نوع بر تری طلبی جا افتاده میدانم  و مخالف بکار گیری این اصطلاح استم  لهذا واژه خدمت گذار طبقه کار گر را ترجیح میدهم. در نظام خود گردان طبقه کار گر یعنی   شورا های  کا رگری٬ مسولین  انتخابی٬ هر زمان  قابل تعو یض و باز گو  در مقابل  طبقه کار گر استند. تاکید مارکس نیز چنین است.

۱  انتی دورینگ انگلز.

۲  دموکراسی نوین ماهو تسه دون ص ۹ تکثیرهوا داران حزب کمونیست ماهوهیست افغانستان

۳  انتی دورینگ انگلس ج ۱ ص ۱۸

۴ هیجده هم برومر لویی بناپارت ص ۱۴

۵ جنگ داخلی در فرانسه  کارل مارکس

۶ مانیفیست ص۱۳

۷ افغانستان در مسیر تاریخ غ  غبار  ج ۲  ص ۱۹۵

۸مانیفیست

۹انتی دورینگ ج ۱ ص ۸۱ انگلس

Bookmark the permalink.

© 2021 ، روشنگران همه حقوق محفوظ است.