در این مبحث به کارگران خود استثمارگر٬ قشری از کلیت طبقه کارگر که کمیت چشم گیری را در افغانستان دارا می باشند پرداخته می شود.
پرداختن به موضوع کارگران خود استثمارگر از جهت اقتصادی٬ اجتماعی و سیاسی یکی از موضوعات بسیار مهم در جنبش های سیاسی- اجتماعی کنونی افغانستان است.
موضوعی که در تشکلات سیاسی افغانستان دید روشنی در مورد آن وجود نداشته و به آن کم بها داده شده است.
پرداختن به کارگران خود استثمارگر نسبت تنوع کار و رشته های گوناگون تولیدی٬ خدماتی خالی از دشواری نیست. این قشر طبقه کارگر با وجود موقف مشترک طبقاتی خصوصیت مختص به خویش را نیز دارا می باشد. پرداختن به موضوع کارگران خود استثمارگر تحلیل دقیق و همه جانبه ای را خواهان است.
برای تحلیل چنین موضوع مهم و پیچیده ناچار باید فراتر رفته مبانی و مفاهیم اقتصادی شیوه تولید کالایی نظام سرمایه داری جهانی را که مرتبط به موضوع مورد بحث است به تحلیل و تجزیه کشید. بدون تحلیل مبانی و مفاهیم اقتصادی نمی توان دید روشن و علمی نسبت به کارگران خود استثمارگر که جزیی از طبقه کارگر هستند٬ به دست آورد .
کارل مارکس در نقد اقتصاد سیاسی نظام سرمایه داری و اثر ماندگار خویش کاپیتال موضوع استثمار را فراتر از هر تیوریسن و نظریه پرداز دیگری در جهان مورد تحلیل و تجزیه قرار داده است .
معیاری را که مارکس برای تحلیل نظام سرمایداری جهانی در نظر گرفته تولید کالایی می باشد که نیروی کار انسانی را نیز در بر می گردد.
طبقه کارگر زاده شیوه تولید کالایی نظام سرمایداری است. آن چه که زندگی و بقای نظام سرمایه داری را رقم می زند ربودن ارزش اضافی از کار مولد طبقه کارگر است .
نظام سرمایداری جهانی٬ تولید و مصرف را از قالب ملی بیرون کرده است و به آن ماهیت جهان وطنی داده٬ کالا را از دورترین نقاط وارد و به دور ترین نقاط جهان صادر می گردد .
در شیوه تولید کالایی نظام سرمایداری کشورهای وابسته با رشد ناموزون اقتصادی به مثابه اقمار کشورهای امپریالیستی در قالب کشورهای محور ناچارند که در مدار شیوه تولید کالایی نظام سرمایداری جهانی سیر کنند در غیر آن از گردونه دوران حذف خواهند شد.
کالا
کالا هر آنچه جهت تبادله تهیه و تولید گردد کالا محسوب می گردد.
چه یک اثر فلسفی مذهبی باشد یا سلاح کشنده نظامی٬ موادمخدر٬ نیروی کار انسانی٬ قرص نان و یا هر چیز دیگری٬ آن چه که کالا را قابل تبادله و خرید و فروش می سازد خصوصیت مصرفی بودن کالا است که نیازی را برطرف می کند این نیاز چه مادی باشد یا معنوی تفاوتی در نفس مسله ندارد.
مفهوم کار
کار به مفهوم عام کلمه به مصرف رساندن مقداری از توان و نیروی بالقوه کارگر است.
تعریفی را که مارکس از کار دارد انواع کار و همه اقشار طبقه کارگر را در برمی گیرد. این مصرف کننده نیروی کار چه آشپز باشد یا نویسنده٬ خیاط٬ حمال٬ آواز خوان یا رقاصه و …هیچ تفاوتی در نفس مسله ندارد.
کار گر مزدور
کارگر مزدور در شیوه تولید نظام سرمایداری بر پایه تولید ارزش اضافی است. نوعیت کار٬ وسایل و افزار کار٬ تولید ماشینی و تولید دستی هیچ تفاوتی در نفس مسله ایجاد نمی کند. این فروشنده گان نیروی کار چه کارگران تخصصی باشند چه غیر تخصصی تفاوت ندارد .
روند تولید کالا ٬ پروسه کار لازم ٬ پروسه تولید ارزش اضافی
روند تولید کالا دو پروسه را در برمی گیرد: پروسه کار لازم که کارگر بابت آن مزد دریافت می دارد و پروسه کار اضافی یعنی مقدار زمان کاری که کارگر بیشتر از مزد دریافتی خود برای سرمایه دار کار می کند.
اگر کارگر در استخدام سرمایه دار قرار داشته باشد برای سرمایه دار تولید ارزش اضافی کرده و مورد استثمار سرمایه قرار می گیرد.
اما کارگر آزاد و مستقلی که برای خود کار می کند و ارزش اضافی تولید نماید٬ خورده سرمایه دار محسوب گشته و خودش را استثمار می کند و کارگر خود استثمارگر نامیده می شود.
موضوع کارگران خود استثمارگر به مراتب پیچیده تر از آن است که تذکر رفت. این مفهوم کارگرانی که در محیط های آلوده بدون داشتن لوازم بهداشتی کار می کنند و یا آن عده کارگرانی که بیشتر از حد توان خویش کار انجام می دهند و به فرسودگی زودرس٬ انواع بیماری ها و مرگ و میر دچار می شوند را در بر می گیرد. از این قبیل است استثمار اطفال کارگر. استثمار زنان کارگر در کارگاه های قالی بافی٬ گلیم بافی٬ کشمش پاکی٬ استثمار زنان خانه دار که نمونه هایی از کارگران خود استثمارگر هستند٬ حتا اگر پای تولید ارزش اضافی هم در میان نباشد.
انگلس در اثر منشا خانواده مالکیت خصوصی و دولت٬ زنان خانه دار را کارگران بدون مزد خوانده است. این می رساند که تنها موضوع ارزش اضافی در مورد کارگران خود استثمارگر مورد نظر نیست. مارکس و انگلس استثمار را از محدوده تنگی که به خورد جامعه داده شده است فراتر دانسته اند.
دوران سرمایه
سرمایه پولی است که در روند دوران بر آن افزوده گردد. آن چه کارگر در پروسه دوم روند تولید بر ارزش می افزاید ارزش اضافی نامیده می شود که در کالای تولید شده تراکم یافته است. این کالا با وجود داشتن جوهر ارزشی سرمایه محسوب نمی گردد .
آنچه کارگر در دو پروسه یی از روند تولید تحویل سرمایه دار می دهد کالایی بیش نیست. این کالا که ارزش اضافی نیز در آن تراکم یافته است از گزند حوادث در امان نیست امکان دارد غرق و یا حریق گردد. یا در رقابت به فروش نرسد یا زیر قیمت فروخته شود. آن چه که پول را به سرمایه تبدیل می کند پروسه دوران کالا و پروسه واگرد سرمایه است. یعنی مبلغ مجموع مصرف شده در تولید کالا به علاوه ارزش اضافی تراکم یافته در کالای تولیدشده می باشد .
آن چه در جنبش های بورژوا دموکراتیک به آن کم بها داده شده روند دوران سرمایه می باشد. اجزای متشکله نظام سرمایه داری زیر نام سرمایه تجاری٬ سرمایه مافیایی٬ کمپرادور و بروکرات از سیر تکامل نظام سرمایه داری مجزا تصور گردیده و برعکس قشری از کلیت نظام سرمایه داری زیر نام سرمایه ملی و مترقی و متحد با طبقه کارگر در انقلاب بورژوا دموکراتیک شمرده می شود.
چنین تصوراتی موجب عدم درک از شیوه تولید کالایی نظام سرمایداری گردیده است . زیر نام انقلاب دموکراتیک موجودیت کار و کارگر در افغانستان انکار می گردد. نه تنها کارگر به مثابه یک طبقه اجتماعی بلکه موجودیت کارگران مستقل و غیر متشکل نیز انکار می گردد که عدول از اندیشه کارل مارکس زیر نام مارکسیزم است .
با نادیده گرفتن طبقه کارگر تصور حزب کمونیست و حزب پیش آهنگ طبقه کارگر فاقد مفهوم خواهد بود. سوسیالیزم و کمونیزم زاده شیوه تولید کالایی و تضادهای عصر سرمایه داری است. سرمایه داری بدون کار و کارگر٬ پدیده ذهنی تک قطبی ماورا الطبیعه را می ماند.
اگر جامعه یی فیودالی تصور گردد بر این مبنا نظام حاکم در جامعه خود کفا و غیر وابسته به بازار و تبادله کالایی می باشد که در آن صورت سوسیالیزم و کمونیزم هیچ مورد بحث نمی باشد. چه رسد به حزب پیش آهنگ که انقلابی را رهبری کند!
کارگران خود استثمارگر
کارگران خود استثمارگر نسبت تنوع کار در رشته های گوناگون تولیدات صنعتی ٬ زراعی و خدماتی ویژگی های مختص به خویش را دارا هستند.
این قشر طبقه کارگر در صنایع قالی بافی و گلیم بافی که بیشتر زنان در آن کار می کنند و اکثریت این تولیدات در چهار دیوار خانه و توسط افراد خانواده تولید می گردد.
نجارها٬ مکانیک ها ٬ آهنگرها٬ حمال ها ٬ دست فروش ها٬ کراچی وان ها٬ سلمانی ها٬ مالکان قطعه زمین کوچک زراعی ٬ باغداران کوچک٬ دام داران و مرغ داران کوچک٬ دریورانی که با موتر شخصی خویش کالاها و یا مسافرین را جابه جا می کنند.
این قشر اجتماعی که برای خود کار می کند٬ حتا اگر دستیاری هم داشته باشد کارگران خود استثمارگر شمرده می شوند که در این میان مشاغلی وجود دارد که کارگر خوداستثمارگر به علاوه به دست آوردن ارزش اضافی بر مبنای مالکیت کوچکی که دارد نیز خورده سرمایه دار به حساب می آیند.
دوگانگی کارگران خود استثمارگر در تعدادی از مشاغل اگر نادیده گرفته شود دگماتیزم است . مارکس تحلیل شیوه تولید کالایی نظام سرمایداری را از قرن چهاده آغاز می کند آن زمانی که هیچ ماشینی در کار نبوده ماشین محصول قرن نوزدهم و بعد از آن است. با انحراف زیر نام مارکسیزم از اندیشمندان بت های بی زیان ساخته و در مقابل شمایل بی جان شان زانو می زنند.