کار و کارگر در نظام سرمایهداری
تصویر هشت صبح زلمی جمال ثاقب، کنشگر حوزه سیاست
۱۳ ثور ۱۴۰۰
امسال از قربانیان اعتصاب کارگران ایالت شیکاگوی ایالات متحده در روز چهارم می سال ۱۸۸۶ میلادی، در حالی بزرگداشت میشود که هنوز هم کارگران جهان در گیرودار جدال همیشهگی گاه آشکار و گاه پنهان طبقاتی میان طبقه کار و طبقه سرمایهدار در ابعاد متفاوت و اشکال متنوع قربانی میدهند.
وضعیت موجود کارگران جهان به خصوص وضعیت اسفبار کارگران کشورهای پیرامونی وابسته نظیر افغانستان، تشدید استثمار و اشکال استعمار، تشتت و پراکندهگی طبقه کارگر و همچنان از دست دادن امتیازاتی که در جریان مبارزات متداوم چند قرن طبقه کارگر جهانی به دست آورده بود، ما را وامیدارد تا به تحلیل شرایط موجود و علل اینهمه نابهسامانیهای طبقه کارگر بپردازیم.
تراکم روزافزون سرمایه از کار مادیتیافته طبقه کارگر در دست عدهای قلیل سرمایهدار موجب فقر روزافزون اکثریت جامعه به خصوص طبقه کارگر شده و قدرت خرید اکثریت جامعه و مشخصاً طبقه کارگر را بیش از پیش پایین آورده است.
چگونهگی افزایش در ارتش ذخیره کار
در نتیجه بحرانهای ادواری نظام سرمایهداری، رقابت میان خود نظام سرمایهداری تشدید میشود و سرمایههای بزرگ، سرمایههای کوچک را بلعیده و مالکان آن را از تملک آزاد میکنند به صفوف کارگران میرانند و بر ارتش ذخیره کار میافزایند.
از جانب دیگر تورم در تولید، بحرانهای ادواری، رکود اقتصادی، پایین بودن قدرت خرید و ورشکستهگی سرمایهداران کوچک و متوسط، بخشهایی از تولید را به حالت تعلیق درآورده و کارگران شاغل این مراکز را از کار بیکار میکند و بر ارتش ذخیره کار میافزاید.
این عوامل دستبهدست هم داده و رقابت میان طبقه کارگر و سرمایهدار را تا زمانی که رکود اقتصادی و بحرانهای ادواری برقرار است، میان خود طبقه کارگر متمرکز میسازد که در نتیجه موجب تشتت بیشتر میان طبقه کارگر شده، زمینهساز و تشدیدکننده استثمار طبقه کارگر میشود.
بیکاری، بیخانمانی، نابرابریهای اجتماعی، مهاجرتهای اجباری، مفاسد اخلاقی، مواد مخدر و نمونههای دیگر از این قبیل، بخشی از ارتش ذخیره کار را به لومپن پرولتاریا مبدل میکند.
کالا
کارل مارکس در تحلیل نظام سرمایهداری از کالا آغاز میکند و هر آنچه جهت تبادله تهیه و تولید شود، کالا محسوب میشود. کالا در قدم اول باید یکی از نیازها را برآورده سازد. این نیازها چه مادی باشد و چه معنوی (کتاب شعر، تابلوی نقاشی قرص نان و یا یک دست لباس) تفاوتی در نفس مساله ندارد.
تحلیل نظام کالایی از قرن چهارده میلادی آغاز میشود؛ زمانی که علاوه بر نیروی کار مردان، نیروی کار زنان و اطفال نیز به مثابه کالا وارد بازار کار شد و از تولید ماشینی هیچ خبری نبود؛ چیزی که چپ سنتی ناسیونال از درک آن عاجز است.
در میان جهان کالاها، دو کالای معیاری وجود دارد: نیروی کار و سرمایه. در این نوشتار به این دو کالا به گونه اجمالی پرداخته میشود.
سرمایه
سرمایه همان کار مادیتیافته کارگر است که از مالک خود بیگانه میشود و نزد سرمایهدار تراکم مییابد. آنچه کارگر را در بند بردهگی و مزدوری کشیده و استثمار میکند، این عنصر مادی یعنی کار مادیتیافته طبقه کارگر است که نزد سرمایهدار متمرکز میشود. سرمایه هم مانند هرکالای دیگر یک کالا است، چه افزار و وسایل تولید باشد یا سرمایه مالی از قبیل ارزشهای تضمینی قراردادی مانند اسکناس، چک، سفته، اسناد بهادار، اعتبار مالی و غیره.
سرمایه تجاری و سرمایه ربایی مادر مناسبات سرمایهداری کنونی است که به شیوه انحصاری و مدرن بانکی مسیر تکاملی خود را طی کرده است.
صدور سرمایه از کشورهای متروپول به کشورهای پیرامونی وابسته، سبب رشد ناموزون اقتصادی در کشورهای پیرامونی میشود و به طور تعمیلی از جانب کشورهای صادرکننده سرمایه به جلو رانده میشود که اگر نابودی خود را نمیخواهند، شیوه تولید سرمایهداری را بپذیرند؛ یعنی نیازهای امپریالیزم را تولید و تولیدات آنها را مصرف کنند. از این طریق کشورهای صادرکننده سرمایه بر تولید و مصرف کشورهای وامگیرنده، تسلط یافته و تولید و مصرف آنها را در قید نظارت خود درمیآورد.
رشد ناموزون اقتصادی در کشورهای پیرامونی که وابستهگی به قرضههای بانکی و حمایتهای تخنیکی و لوجستیکی امپریالیستی دارند، بسیار شکننده است و در رقابت جهانی نظام سرمایهداری توان مقاومت و تکامل مستقل را ندارند.
کار
کار به مفهوم عام عبارت است از مقدار توان و نیروی بالقوه کارگر و تراکم آن در کار زنده. نیروی کار هم مانند هر کالای دیگر، یک کالا است؛ کالای معیاری ارزشِ ارزشافزا. ارزش است، چون برای تامین آن ارزشهای از قبل تولید شده، مصرف شده است و آنچه نیروی کار را قابل خرید و فروش میسازد، مصرفی بودن و سودآور بودن نیروی کار برای سرمایهدارا است. طبقه کارگر، زاده شیوه تولید سرمایهداری است و تضاد و تقابل طبقاتی آن از همان بدو پیدایش تاکنون با کلیت نظام سرمایهداری بوده است. درک از مبارزه طبقاتی میان طبقه کارگر و سرمایهدار، ابتکار کارل مارکس نیست، بلکه اقتصاددانان بورژوازی پیش از مارکس آن را دریافته بودند. آنچه مارکس را از اقتصاددانان بورژوازی متمایز میکند، کشف ارزش اضافی در پروسه دوم روند تولید یعنی کار مازاد و بدون مزد طبقه کارگر است. بر این مبنا، کارگر در نظام سرمایهداری بر پایه تولید ارزش اضافی در نظر گرفته میشود و نوعیت کار مورد بحث نیست. این تولیدکنندهگان ارزش اضافی میتوانند کارگران تخصصی باشند و یا غیرتخصصی؛ چه داکتر باشند یا مهندس، آموزگار، نجار، آشپز، آوازخوان، رقاص و غیره. آنچه اهمیت دارد، تولید ارزش اضافی است و بس. مارکس کارگر نظام سرمایهداری را بر پایه تولید ارزش اضافی مورد بررسی قرار داده است.
نمود کار و سرمایه در صنعت
هدف از پرداختن به موضوع صنعت، بیشتر ناشی از اختلاف دیدگاه با جنبشهای بورژوای دموکراتیک است. صنعت ابعاد وسیع و اشکال گوناگون دارد که پرداختن به همه ابعاد آن از توان این نوشته خارج است.
از آنجایی که در افغانستان صنایع سنگین وجود ندارد و بیشتر صنایع مصرفی و خدماتی و یا وابسته به سرمایههای امپریالیستی و اراکین بلندپایه دولتی بوده است، سرمایهداری بروکراتیک و کمپرادور پنداشته میشد.
این موضوع در جنبشهای بورژوادموکراتیک افغانستان ایجاد سردرگمی کرده است که ما را وا میدارد تا بدان بپردازیم. روند تولید و دوران با وجودی که مجزا از هم میباشند، اما در پیوند باهم قرار دارند. بها دادن اندک به روند دوران و گردش سرمایه، سبب شده است که در جنبشهای بورژوادموکراتیک دید روشن و درستی از تولید به وجود نیاید. اگر روند دوران و گردش سرمایه با بنبست مواجه شود، روند تولید نیز با بنبست مواجه خواهد شد و همچنان برعکس.
روند گردش سرمایه و دوران کالا با وجودی که مجزا بودن از هم، با هم مرتبطاند. روند گردش سرمایه است که تولید را نیز احتوا میکند. هر قدر که روند گردش سرمایه سریعتر باشد، بازده سرمایه نیز سریع خواهد بود و سرمایه با واگرد از روند گردش اول دوباره وارد روند گردش مجدد میشود. به قول کارل مارکس «سرعت گردش جای حجم سرمایه را میگیرد». بنابراین در شرایط کنونی افغانستان سرمایهگذاران بیشتر در رشتههایی از صنایع سرمایهگذاری میکنند که با سرمایه اندک و گردش سریع، سود فراوان به دست آورند و در هر پروسه گردش، ارزش اضافی با همان سرعت خواهد بود و برای سرمایهدار نه تنها سود، بلکه سود فوق سود بار میآورد.
صنعت تولید کالاهای مصرفی، صنعت ساختوساز شهرکهای رهایشی، مراکز خدمات درمانی، مراکز خدمات تعلیمی و تحصیلی خصوصی و صنعت غذا نمونههای بارز شیوه سرمایهگذاری در شرایط کنونی افغانستان است. بنابراین تا زمانی که بازار اینگونه سرمایهگذاریها اشباح نشود، در بخشهای صنایع سنگین، تولیدی و زراعتی که به سرمایه کلان نیاز دارند و روند دوران و گردش سرمایه در آنها بطی است، سرمایهگذاری لازم صورت نخواهد گرفت.
صنایع قالین و گلیمبافی، کشمشپاکی و دهها رشته صنعتی دیگر هم وجود دارد که در آنها علاوه بر مردان، زنان و کودکان نیز مصروف کارند و برای سرمایهداران تولید ارزش اضافی میکنند تا لقمه نان بخور و نمیری برای خود و خانواده خود تهیه کنند. در صنایعی که بیشتر زنان و کودکان مصروف کارند، استثمار بسیار شدیدتر از بخشهای دیگر تولیدی بوده و مزد کارگران نیز بسیار ناچیز است.
لمپن پرولتاریا چگونه شکل میگیرد؟
طبقه کارگر هم به قشرهای گوناگون تقسیم میشود که یکی از این اقشار، لمپن پرولتاریا است. واژه پرولتاریا در پسوند لمپن، دیگر حرفی برای انکار نمیگذارد. این قشر گروههایی چون دزدان، معتادان مواد مخدر، قاچاقچیان، تنفروشان، اوباش و غیره را در بر میگیرد. لمپن پرولتاریای فرانسه در شکست قیام پاریس و کشتار کارگران نقش کمتر از بورژوازی نداشته است.
آنهایی که در افغانستان به خاطر یک مبایل و یا هزار افغانی با شقاوت انسانی را میکشند، جزیی از قشر لمپن پرولتاریا میباشند. ارایهکنندهگان خدمات جنسی که برای سرمایه ارزش اضافی تولید میکنند، بخشی از لمپن پرولتاریا میباشند.
این صنعت هم با فقر اقتصادی، جنگهای طولانی و عوامل مخرب دیگری که دامنگیر جامعه است، رو به فزونی رفته و کارگران این صنعت نظر به آمار مراکز صحی میانگین سن بسیار کمتر از بقیه اقشار طبقه کارگر دارند. این گروه علاوه بر شیوع انواع امراض ساری در میان آنها، به دلیل برخوردهای حقارتآمیز در جامعه از جهت روحی هم بسیار آسیبپذیر است.
در مورد کاشت و برداشت انواع مواد مخدر، قاچاق، پخش و استفاده از آن به قدر کافی اسناد قابل اعتنا در منابع داخلی و خارجی وجود دارد و نگارنده صلاح نمیبیند که در این باره به تکرار آمارها بپردازد.
ذکر این نکته را ضروری میپندارم که کارگران خیابانی هرچند در این دستهبندی به هیچ روی شامل قشر لمپن پرولتاریا نمیشوند، اما از آنجایی آنها به صورت روزانه در معرض تهدید اعتیاد و آلودهگی اخلاقی قرار دارند، در ذیل این مبحث به آنها نیز اشارتی صورت گرفته است.
کارگران خیابانی با وجودی که به طور مستقیم در تولید ارزش اضافی برای سرمایه نقشی ندارند و بیشتر کارهای خدماتی انجام میدهند، اما در کل پروسه تولید اجتماعی و نظام طبقاتی سرمایهداری یکی از آسیبپذیرترین قشرهای طبقه کارگر شمرده میشوند. متاسفانه در این بخش بیشتر اطفال و نوجوانان مصروف کارند که خطرات بیشماری آنها را همهروزه تهدید میکند. چنین وضعی، هر وجدان آگاه را سخت میآزارد.
سخن آخر
در نظام سرمایهداری دو طبقه روبهروی هم و در جدال همیشهگی قرار دارند؛ طبقه کارگر و طبقه سرمایهدار. مبارزه طبقاتی و اقتصادی طبقه کارگر، پایه مادی مبارزه سیاسی آن است. در این مبارزه نقش عناصر آگاه طبقه کارگر یعنی سوسیالیستهایی که پابند به سوسیالیزم علمی باشند، بسیار مهم است. بدون انسجام و تشکلی که بتواند طبقه کارگر را آگاهی سیاسی دهد و رهبری کند، نمیتوان از این آشفتهگیها و بنبستها بیرون رفت. سوسیالیستها عناصر آگاه طبقه کارگرند و به مثابه خدمتگزاران طبقه کارگر باید رسالت خود را انجام دهند.